searchicon

کپی شد

آدم و حوا

خلقت جسمانی حضرت آدم(ع)

قرآن در مورد خلقت انسان دارای تعبیرات گوناگونی است که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعددی بوده است که بدین قرار است[1]:

1. خلقت از خاک:

«ای مردم! اگر از روز رستاخیز در تردید هستید ما شما را از خاک… آفریدیم»[2]

2. خاک با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده است. «اوست که شما را از گل آفرید»[3]

3. گل به صورت گل بدبو و لجن در آمده است:

«پروردگارت به فرشتگان گفت: می خواهم بشری از گل خشک، از لجن بوی­ناک بیافرینم»[4]

4. ایجاد حالت چسبندگی در آن:

«ما آنها را از گلی چسبنده آفریده­ایم»[5]

5. به صورت خشکیده درآمده است:

«آدم(ع) را از گل خشک شده­ای چون سفال بیافرید»[6]

در این آیات به طور مطلق آفرینش از خاک آمده و البته معلوم نشده که از چه خاکی بوده است. سپس مقداری آب به آن اضافه می شود و تبدیل به گل می شود و طبیعی است وقتی گل مدتی در جایی بماند، و لو اینکه از خاک سفید باشد، رنگ و بوی آن تغییر می کند و رنگش تیره گشته و بوی نامطبوعی پیدا می کند. سپس آرام آرام خشک شده و ابتدا به حالت چسبندگی به خود گرفته و سپس کاملا خشک شده و شبیه سفال می شود.

فلسفه خلقت حضرت آدم قبل از حوا

بی گمان خلقت آدم بر حوا تقدم داشته است. در باره باید توجه داشت:

  1. خداوند حکیم است و هیچ کار او بدون حکمت نمی باشد، اما این به معنای این نیست که بتوانیم تمام حکمت ها را با اندیشۀ خود به دست آوریم.
  2. خداوند می تواند تمام ابنای بشر را به صورت مستقل و دفعی بیافریند، نه از طریق نظام اسباب و مسبباب، اما خداوند کاری را بر می گزیند که مطابق با نظام احسن باشد. علاوه این که این دو، دو جنس مخالف هم نیستند تا نیاز به خلق مجدد داشته باشد.
  3. در این جهان، برخی از بندگان خالص خدا، حکمت هایی را درمی یابند که حتی پیامبران بزرگ الاهی نیز در نگاه اول نتوانسته اند به آنها دست یابند که نمونۀ روشنی از آن را می توان در داستان موسی (ع) و خضر (ع) مشاهده کرد.[7]

با لحاظ مقدمات فوق می گوییم: خداوند با آن که مرد و زن را در اصل انسانیت و توانایی رشد مادی و معنوی و مسئولیت در برابر رفتارها مساوی آفریده است، اما به دلایل حکیمانه ای، رتبۀ مردان را برتر از زنان قرار داده است،[8] که این رتبه بندی، تأثیری در انسانیت آنها ندارد؛ زیرا چنین رده بندی هایی در میان پیامبران نیز وجود داشته و برخی از آنها در رتبۀ برتری نسبت به سایرین قرار دارند.[9]

بر این اساس، محتمل است تقدم خلقت آدم بر حوا، برای نشان دادن همین تفاوت در رتبه باشد.

آدم هشتمین نسل از انسان

با استفاده از قرآن و روایات اجمالاً می توان گفت که قبل از حضرت آدم نسل و یا نسل هایی شبیه به انسان بوده اند که به آنها “انسان یا نسناس” می گفتند هر چند در مورد جزئیات و خصوصیات شخصیتی و زندگی آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.

علامه طباطبایی می گوید: در تاريخ يهود آمده است كه عمر نوع بشر از روزى كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست …ولي دانشمندان ” ژئولوژى” معتقدند كه عمر نوع بشر بيش از مليون ها سال است، و بر اين گفتار خود ادله‏اى از فسيل‏هايى كه آثارى از انسان ها در آنها هست، و نيز ادله‏اى از اسكلت سنگ شده خود انسان هاى قديمى آورده‏اند، كه عمر هر يك از آنها به طورى كه روى معيارهاى علمى خود تخمين زده‏اند بيش از پانصد هزار سال است.

اين اعتقاد ايشان است ولی ادله‏اى كه آورده‏اند قانع كننده نيست، دليلى نيست كه بتواند اثبات كند كه اين فسيل‏ها، بدن سنگ شده اجداد همين انسان هاى امروز است، و دليلى نيست كه بتواند اين احتمال را رد كند كه اين اسكلت‏هاى سنگ شده مربوط است به يكى از ادوارى كه انسان هايى در زمين زندگى مى‏كرده‏اند، چون ممكن است چنين بوده باشد، و دوره ما انسان ها متصل به دوره فسيل‏هاى نامبرده نباشد، بلكه انسان هايى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمين زندگى كرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنين اين پيدايش انسان ها و انقراضشان تكرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسيده باشد[10].

پس انسان قبل از خلقت آدم وجود داشته و پس از انسان آدم وجود يافت، و ملائكه مامور به سجده بر وى شدند[11].

اما قرآن كريم به طور صريح متعرض كيفيت پيدايش انسان در زمين نشده، كه آيا ظهور اين نوع موجود (انسان) در زمين منحصر در همين دوره فعلى است كه ما در آن قرار داريم، و يا دوره‏هاى متعددى داشته، و دوره ما انسان هاى فعلى آخرين ادوار آن است؟

هر چند كه ممكن است از بعضى آيات كريمه قرآن استشمام كرد كه قبل از خلقت آدم ابوالبشر (ع) و نسل او، انسان هايى ديگر در زمين زندگى مى‏كرده‏اند؛ مانند آيه شريفه:” وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ”[12] كه از آن بر مى‏آيد قبل از آفرینش بنى آدم دورۀ ديگرى بر انسانيت گذشته است[13].

اما روایاتی که از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسیده تصریح می کنند که قبل از این نسل، نسل هایی از انسان ها وجود داشته است که منقرض شده اند و این روایات سابقه دوره های بسيارى از بشريت را قبل از دورۀ حاضر اثبات مى‏كنند.

برای نمونه به حدیثی اشاره می کنیم:

صاحب تفسير عياشي از هشام بن سالم و او از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: اگر فرشتگان موجودات زمينى را قبلاً نديده بودند، كه خونريزى كردند، از كجا گفتند ” أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ[14][15].

گفتنی است: ما به متن دینی که اثبات کند آدم هشتمین مرد روی کره زمین بوده، برخورد نکردیم بله در روایاتی بیان شده است که نسل حضرت آدم بعد از هفت دوره و هفت نسل  از خلقت آدم بوده است؛ مثلا مرحوم صدوق در کتاب خصال، از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: “خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت.[16]،[17] اما ممکن است این روایات با لحاظ روایات دیگر که دوره های بیشتر را در گذشته ثابت می کند، اشاره به کثرت دوره های گذشته باشد؛ مثلا: شیخ صدوق در کتاب توحید• از امام صادق (ع) روایتى آورده که در ضمن آن امام (ع) به راوى فرموده: “شاید شما گمان مى کنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست، بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید”.[18]

همچنین در خصال از امام صادق (ع) روايت آورده كه فرمود: خداى عز و جل دوازده هزار عالم آفريده كه هر يك از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمين بزرگتر است و هيچيك از اهالى يك عالم به ذهنش نمى‏رسد كه خداى تعالى غير عالم او عالمى ديگر نيز آفريده باشد. [19]

البته همان گونه که ملاحظه می شود روایت اخیر به خلقت عوالم اشاره دارد و این ممکن است در غیر از کره زمین باشد و بتوان روایاتی را که به هفت دوره قبلی در کره زمین اشاره می کنند، بدون معارض دانست.

اما (با فرض وجود انسان هایی قبل از آدم) آیا هنگام آفرینش حضرت آدم، انسان از نسل های قبل باقی مانده بودند؟

با توجه به قرائنی بعید نیست که در زمان آفرینش آدم افرادی از نسل های گذشته که در حال انقراض بودند هنوز نیز وجود داشته اند همچنان که بعضی از دانشمندان این را گفته اند. [20]

یکی از دانشمندان معاصر در زمینه ازدواج فرزندان آدم می گوید:

در اين جا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته می شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسان‏هاى پيشين ازدواج كرده‏اند زيرا طبق رواياتى آدم اولين انسان روى زمين نبوده، مطالعات علمى امروز نيز نشان مي دهد كه نوع انسان احتمالاً از چند مليون سال قبل در كرۀ زمين زندگى مي كرده، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تا كنون زمان زيادى نمي گذرد، بنا بر اين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان‏هاى ديگرى در زمين مي زيسته‏اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده‏اند، چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسل‏هاى پيشين ازدواج كرده باشد.[21]

البته تردیدی نیست که حضرت آدم اولین نفر از نسل حاضر بوده است.

قرآن كريم می فرماید که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به يك پدر (به نام آدم) و يك مادر (كه در روايات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مى‏شود و اين دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان كه آيات زير بر اين معنا دلالت مى‏كند:” وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ”[22]؛ ” إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ”[23]؛ “إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ”[24].

به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد آياتى كه نقل شد شهادت مى‏دهند بر اين كه سنت الاهى در بقاى نسل بشر اين بوده كه از راه ساختن نطفه اين بقا را تضمين كند، و ليكن اين خلقت با نطفه، بعد از آن بود كه دو نفر از اين نوع را از گل آفريد، و او آدم و پس از او همسرش بود كه از خاك خلق شدند (و پس از آن كه داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پديد آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آيات نامبرده بر اين كه نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى‏شوند جاى هيچ شك و ترديدى نيست[25].

اما این که آیا پیامبری در بین آنها بوده است؟ و آیا آنها با هوش بوده اند؟

قرآن و روایات پیرامون این مسئله چیزی بیان نکردند ولی با توجه به این که آنها نیز انسان (یا نسناس) بوده و در این جهت با ما مشترک هستند تحقیقاً از هوش بر خوردار بوده و با حدس قوی و قریب به یقین می توان گفت که آنها دارای تکلیف و برای ارشادشان پیامبری نیز وجود داشته است.

 

خلقت حضرت آدم (ع) و یافته های دانشمندان

هیچ منافاتی بین خلقت حضرت آدم (ع) از نظر قرآن و یافته های دانشمندان وجود ندارد. اگر گفته می شود که خلقت آدم مربوط به حدود شش یا هفت هزار سال پیش است، می تواند منظور نسل جدیدی از انسان باشد که از حضرت آدم (ع) است و چه بسا قبل از این نسل، هزاران نسل از انسان وجود داشته و منقرض شده باشد. شواهد زیادی وجود دارد که قبل از حضرت آدم (ع)، انسان هایی که از نسل آن حضرت نبوده اند، زندگی می کرده اند.

و این البته با آموزه های قرآن مجید و روایات اسلامی هم سازگاری دارد.[26]

مرحوم علامه طباطبائى (ره) در ذیل آیۀ 1 سورۀ نساء مى گوید: از ظاهر آیه برمى آید که مراد از “نفس واحده”، آدم و مراد از “زوجها” حوا است که پدر و مادر نسل انسان اند و ما نیز از آن نسل هستیم،[27] و به طورى که از ظاهر قرآن کریم برمى آید، همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مى شوند. از آیه شریفه برمى آید که نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهى مى شود و جز این دو نفر، هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است.

در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم با این تاریخ مساعد است. پس اعتبار عقلى هم همان را مى گوید که تاریخ گفته است. لیکن دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح “ژئولوژى” معتقدند که عمر نوع بشر بیش از میلیون ها سال است.

این اعتقاد ایشان است، امّا ادلّه اى که آورده اند قانع کننده نیست. دلیلى نیست که بتواند اثبات کند این فسیل ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسان هاى امروزى است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت هاى سنگ شده مربوط به یکى از ادوارى است که انسان هایى در زمین زندگى مى کرده اند؛ چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسان ها متصل به دوره فسیل هاى نامبرده نباشد، بلکه انسان هایى قبل از آفرینش آدم ابوالبشر در زمین زندگى مى کرده اند و سپس منقرض شده باشند، و این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد تا پس از چند دوره، نوبت به نسل حاضر رسیده باشد.

قرآن کریم به طور صریح و آشکار، کیفیت پیدایش انسان در زمین را بیان نکرده که آیا ظهور انسان در زمین، منحصر در همین دوره فعلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دوره هاى متعددى داشته، و دورۀ ما آخرین ادوار آن است؟

ممکن است از بعضى آیات قرآن استشمام کرد که قبل از آفرینش حضرت آدم، ابوالبشر و نسل او، انسان هایى دیگر در زمین زندگى مى کرده اند چنان که می فرماید: “و زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى خواهم در زمین جانشینى بگذارم، گفتند [باز] در زمین کسانى مى گذارى که در آن فساد کنند و خونها بریزند”.[28]

مرحوم علامه طباطبائی می فرماید: از آیۀ 30 سورۀ بقره می توان استشمام کرد که قبل از خلقت آدم (ع)، انسان هایی هم زندگی می کردند که فرشتگان با سابقه ذهنی که از آنها داشتند از خداوند می پرسند: آیا کسی را خلق می کنی که فساد کرده و خونریزی می کند.[29]

از این آیه برمى آید، قبل از آفرینش بنى نوع آدم، دوره دیگرى بر انسانیت گذشته است و فرشتگان با آنها آشنا بوده و سابقه آنها را داشته اند.

در بعضى از روایات وارده از ائمه (ع) مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مى کند.

شیخ صدوق در کتاب توحید از امام صادق (ع) روایتى آورده که در ضمن آن امام (ع) به راوى فرموده: “شاید شما گمان مى کنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست، بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید”.[30]

مرحوم صدوق همچنین در کتاب خصال، از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: “خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت.[31]،[32]

براین اساس؛ اگر از آثار به جای مانده در غارها پی برده شود که تاریخ آن به میلیون ها سال پیش برمی گردد، باید گفت که این آثار به جای مانده، مربوط به انسان های نسل کنونی نیست؛ زیرا ظاهرا داستان خلقت حضرت آدم (ع) به بیش از 7000 سال پیش نمی رسد.[33]

برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

1. نمایه: خلقت جسمانی حضرت آدم، سؤال شماره 506.

2. نمایه: قرآن و خلقت انسان، سؤال شماره 731.

گناه بودن عمل آدم و حوا

در مورد عمل حضرت آدم و حوا (ع) كه آيا مرتكب گناه شدند يا خير؟ چند قول وجود دارد كه اهم آنها دو قول است:

1.مرتكب گناه شده ولى اولاً: گناه صغيره بود، ثانياً: مرتکب گناه شده اند ولی گناه،قبل از نبوت حضرت آدم (ع) مى‏باشد و اين با مقام نبوت منافاتى ندارد، براى اين نظر(که عمل ایشان گناه بوده است) به چند دليل، استدلال شده از جمله اين كه:

اين آيه و امثال آن ظهور در عصيان دارند؛ دوم اين كه عصيان در قرآن به معناى گناه به كار رفته است؛ سوم اين كه دليلى در ارشادى بودن نهى “لاتقربا” نداريم؛ چهارمين دليل اين است كه توبه از كارى كه نهى ارشادى به آن تعلق گرفته، معنا ندارد.[34]

2. قول ديگر آن است كه حضرت آدم (ع) هنگام ارتكاب اين عمل پيامبر بوده است. بر این قول استدلال شده كه جبرئيل (ع) بر او نازل مى‏شده و نزول جبرئيل مساوى با نبوت است؛ زيرا جبرئيل بر غير نبى نازل نمى‏شود. علاوه بر اين كه خداوند همه‏ى اسما را تعليم آدم داد و تنها او بود كه از آنها اطلاع داشت و حتى ملايكه چنين علمى نداشتند. حضرت آدم (ع) بود كه معلم فرشتگان شد و اسما را به آنها تعليم داد و اين اتفاقات تماماً قبل از خوردن از میوۀ درخت نهى شده بود.[35]

پس نتيجه گرفته مى‏شود كه آدم (ع) هنگام خوردن از درخت، نبى بوده است و طبق نظر شيعه، نبى هیچ گاه مرتكب گناه نمى‏شود حتى صغيره. از اين رو، نهى را حتماً بايد بر نهى ارشادى حمل كنيم و آنچه حضرت آدم مرتكب شد ترك اولى بوده كه در پيامبران جايز است، منتها به دليل تقرب آنها به خداوند و مرتبه‏ى معرفتى كه به خالق خود دارند، اگر مرتكب ترك اولى شوند دچار مؤاخذه ی الاهى مى‏شوند.[36]

چنان كه در مورد بعضى از پيامبران مانند حضرت يونس (ع) كه از قوم خود خسته و از هدايت آنها نا اميد شد و آنها را بدون اذن پروردگار رها كرد و خداوند هم او را در شكم ماهى حبس نمود و فرمود: “اگر استغفار و توبه نمى‏كرد تا روز قيامت در شكم ماهى حبس مى‏شد.”[37] و يا ترك اولاى حضرت يوسف (ع) كه براى نجات از حبس به غير خداوند متوسل شد و موارد ديگر.[38] در حالى كه همين ترك اولى در مورد افراد عادى عقاب و مؤاخذه‏اى ندارد و به اصطلاح “حسنات الابرار سيئات المقربيّن” است مانند عبادت انسان‏هاى عادى كه همراه با غفلت و مشغول شدن ذهن به غير عبادت است، که چنین عبادتی براى انبيا نقص و خطا محسوب مى‏شود.[39]

توضیح آیۀ 121 سورۀ طه

“عصيان” در آیه ای که آن را به حضرت آدم نسبت داده است به معناى “مخالفت امر مولاست” و امر خالق، هم واجب است و هم مستحب و از اين رو،

اوّلاً: قول به مجاز بودن عصيان در مخالفت با مستحب، صحيح نمى‏باشد.

ثانياً: اگر مخالفت امر مستحبى، مجاز باشد بنا بر دلایلی که در عصمت انبیاء ذکر شده است، بايد نا فرمانی حضرت آدم را  حمل بر آن نمود.[40]

كلمه ی “غوى” هم در آيه ی شريفه،[41] به معناى ضرر و زيان است چون اگر آدم (ع) مرتكب اين عمل نمى‏شد، مستحق ثواب عظيم بود[42].

“توبه” هم به خاطر ارتكاب معصيت نبوده، بلكه چون ترك اولى مناسب شأن پيامبر نيست، اقدام به توبه نمود. به علاوه گاهى توبه براى رسيدن به مقام انقطاع و رسيدن به ثواب پسنديده است، گرچه مرتكب گناه نشده باشد.[43]

عصمت معصومان (ع) و گناه

عصمت مطلقه‏ معصومان (‏ع) (انبيا و امامان‏)، ثمره و نتيجه‏ مقام شامخ نورانى و روحانى و تكوينى آنان در عالم هستى است. آنان از انوار غيبيّه الاهيه و مظاهر تامّه و آيات باهره‏ جلال و جمال حق‏اند. طينت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الاهى تخمير شده و در عالم غيب كسب حقايق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولايت حق تعالى بوده، هميشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند، و اين شهود و حضور، مانع انجام گناه مى‏شود. هرچند امكان و قدرت و اختيار گناه از آنان سلب نشده است.[44]

مطلب اوّل در خصوص عصمت پيامبران (‏ع) است: در اين مسئله اقوال مختلفى بين فرقه‏هاى مسلمان وجود دارد كه مى‏توان مجموعاً چهار قول را بيان كرد:

1. پيامبران‏ (ع) معصوم از گناه كبيره هستند، ولى گناه صغيره بر آنها جايز است و از زمان بلوغ معصوم مى‏باشند كه قول اكثر معتزله مى‏باشد.

2. نه گناه كبيره و نه صغيره از انبيا صادر نمى‏شود منتها عمداً، ولى سهواً اشكالى ندارد. صاحب این قول ابو على جبايى است. وی قايل است انبيا، از زمان نبوت معصوم هستند، ولى قبل از آن، صدور معصيت ‏از آنان جايز است.

3. گناه از انبيا صادر نمى‏شود، مگر سهواً و از روى خطا و بر اين خطا هم مؤاخذه مى‏شوند، گر چه افراد عادى به خاطر گناه از روى سهو و نسيان عقاب نمى‏شوند و اين تفاوت به علت بالا بودن معرفت و علو رتبه ی پيامبران است. كه قول نظام و تابعين اوست.

4. هیچ گناهی از پیامبران صادر نمی شود ، چه كبيره يا صغيره، چه از روى عمد يا خطا و يا سهو. كه قول اماميه مى‏باشد و البته حشويه و بسيارى از اهل حديث نیز قائل به این مطلب مى‏باشد.[45]

برای آگاهی بیشتر رجوع شود به نمايه‏هاى:

عصمت انبيا، سؤال شماره 7564

ترک اولی و پیامبران

هیچ گناهی از پیامبران صادر نمى‏شود، چه كبيره و يا صغيره، چه از روى عمد و يا خطا و يا سهو. كه قول اماميه مى‏باشد و عصمت انبيا هم بعد از زمان نبوت و هم قبل از آن مى‏باشد. تنها چيزى كه از آنها صادر  است ترك مستحب و ترک اولى است. اماميه بر مدعاى خود ادله ی متعددى دارند كه جهت اختصار تنها به سه دليل اشاره مى‏شود:

دليل اوّل: اگر انبيا دچار خطا و گناه شوند، از اقل مردم هم پايين‏تر مى‏شوند؛ زيرا معرفت آنان نسبت به خالق خود از معرفت انسان های دیگر بالاتر است و اگر با اين معرفت و شناخت و آگاهى كه از خالق و حقيقت گناه و مخالفت از امر مولا دارند مرتكب گناه شوند، از بقيه ی گناهكاران هم پايين‏تر مى‏باشند.

دليل دوم: اگر انبيا مرتكب گناه شوند از طرفى چون نبى هستند متابعت و پيروى از آنها لازم است و از طرف ديگر چون مرتكب خطا و گناه مى‏شوند در خصوص گناه، متابعت آنان حرام است، لذا نسبت به يك عمل هم وجوب و هم حرمت است و اجتماع ضدّين مى‏شود و لذا باعث تحيّر و سرگردانى امت مى‏شود.

دليل سوم: هدف از بعثت انبيا تبعيّت مردم از ايشان و تربيت جامعه و دورى كردن از گناه مى‏باشد، پس اگر گناه بر انبيا جايز باشد، مردم اعتماد و اطمينانى به آنها پيدا نمى‏كنند و در نتيجه نقض غرض مى‏شود و نقض غرض هم بر مولاى حكيم، قبيح و غير جايز است.[46]

معنای هبوط آدم (ع) از بهشت

“هبوط” در لغت به معنای سقوط از بلندی به محل پایین و پست تر و نقیض صعود است.[47]

در آیات متعددی از قرآن مجید، از اخراج آدم از بهشت و اسکان او در زمین به هبوط تعبیر شده است:

1. «و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم في الارض مستقر و متاع الی حین»؛ یعنی و در این هنگام به آنها گفتیم: همگی به زمین فرود آیید در حالی که بعضی دشمن بعض دیگر خواهید بود.[48]

2. «قلنا اهبطوا منها جمیعاً فاما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولا هم یحزنون»؛ یعنی گفتیم همگی از آن فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمده کسانی که از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین شوند.[49]

3. «قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین»؛ یعنی از مقام خویش فرود آیید، در حالی که بعض از شما نسبت به بعض دیگر دشمن خواهید بود (شیطان دشمن شماست و شما دشمن او) و برای شما در زمین قرارگاه و وسیله ی بهره گیری تا زمان معینی خواهد بود.[50]

همچنین در قرآن مجید هبوط به معنای حلول و استقرار یافتن در محل (شهر) نیز استعمال شده است. در قصه حضرت موسی و بنی اسرائیل قرآن می فرماید: «… قال أتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مصراً فان لکم ماسألتم…»؛ یعنی موسی گفت: آیا غذایی پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟ (اکنون که چنین است بکوشید از این بیابان) در شهری فرود آیید؛ زیرا هر چه خواستید در آن جا برای شما هست.[51]

بحث از هبوط آدم و معنای اصطلاحی این هبوط در وهله ی اوّل به این نکته بستگی دارد که بهشتی را که حضرت آدم در آن سکونت داشت چگونه معنا کنیم، آیا این یک بهشت دنیایی بود ( زمینی یا برزخی)، یا آخرتی؟ آنچه مسلم است این است که بهشت خلد نبوده است، بر این اساس هبوط ، هبوط مقامی است. به هرحال این بحث هم در میان مفسران مطرح شده است و هم در بین فلاسفه و هر یک در این زمینه نظریات و احتمالاتی را بیان فرموده اند و ما در این جا فقط نظریات مفسران را می آوریم:

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان می فرماید: هبوط و نزول و وقوع مثل هم هستند (به یک معنا هستند) که عبارت است از: حرکت از بلندی به سوی پایین… و گاهی هبوط به معنای (حلول در مکان) استعمال می شود مثل آیه ی شریفه که می فرماید: «اهبطوا مصراً»؛ یعنی وارد شهر شوید… .[52]

علامه طباطبائی در این زمینه می فرماید: هبوط به معنای خروج از بهشت و استقرار در زمین و ورود به زندگی پر مشقت دنیاست». ظاهر آیه، «قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین» و آیه ی بعد از آن «قال فیها تحیون و فیها تموتون و منها تخرجون»، این است که نحوه ی حیات بعد از هبوط با حیات قبل از هبوط (زندگی در بهشت) فرق دارد. این زندگی همراه با مشقت و سختی است، اما زندگی در بهشت یک زندگی آسمانی بوده که در آن گرسنگی و تشنگی و سختی نبوده است.

ایشان می گویند: بهشت آدم در آسمان بوده، هر چند كه بهشت آخرت و جنت خلد، ( كه هر كس داخلش شد ديگر بيرون نميشود )، نبوده باشد.

بله در اين جا اين سؤال باقى مي ماند: كه معناى آسمان چيست؟ و بهشت آسمانى چه معنا دارد؟[53]

آن استاد فرزانه در جایی دیگر به این امر می پردازند و می فرمایند: این که بهشت آدم از بهشت‏هاى دنيا بوده، مراد اين است كه از بهشت‏هاى برزخى بوده، كه در مقابل بهشت جاودان است.[54]

ایشان در تبیین هبوط و خروج شیطان از جمع ملائکه بعد از سجده نکردن که در آیه ی «قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين»[55] آمده است می فرماید:

جمله ی «فاخرج انك من الصاغرين» تاكيد است براى جمله ی «فاهبط منها»، براى اين كه هبوط همان خروج است، و تفاوتش با خروج تنها در اين است كه هبوط خروج از مقامى و نزول به درجه پايين‏تر است، و همين معنا خود دليل بر اين است كه مقصود از هبوط فرود آمدن از مكان بلند نيست، بلكه مراد فرود آمدن از مقام بلند است .

و اين مؤيد ادعاى ماست كه گفتيم ضمير در منها و فيها به منزلت بر مى‏گردد، نه به آسمان و يا بهشت.

و شايد كسانى هم كه گفته‏اند مرجع ضمير، آسمان و يا بهشت است، مقصود شان همان منزلت باشد.

بنا بر اين، معناى آيه چنين مى‏شود كه خداى تعالى فرمود: به جرم اين كه هنگامى كه تو را امر كردم سجده نكردى بايد از مقامت فرود آيى، چون مقام تو مقام خضوع و فرمانبرى بود و تو نمى‏بايستى در چنين مقامى تكبر كنى، پس برون شو كه تو از خوار شدگانى.[56]

در جایی دیگر ایشان به نکته ی مهمی اشاره می کنند و می فرمایند: « امر به هبوط، امرى تكوينى، و بعد از زندگى آدم در بهشت، و ارتكاب آن مخالفت بوده، پس معلوم شد كه در آن روز، و در حين مخالفت آن دستور، و خوردن از درخت، هيچ دينى تشريع نشده بود، و هيچ تكليف مولوى و خطابى مولوى از خداى تعالى صادر نشده بود».[57]

در توضیح کلام المیزان باید گفت: نهی از نزدیک شدن به درخت مخصوص (الشجرة) یک نهی ارشادی بوده است همانند این که طبیب به مریض می گوید: اگر این غذا را بخوری به فلان بیماری مبتلا خواهی شد. در این جا هم خداوند فرموده است به این درخت نزدیک نشو و از میوه ی آن نخور؛ زیرا اگر از میوه ی این درخت بخوری، نتیجه اش خروج از بهشت است. از این کلام علامه طباطبائی بخوبی معنا و مراد از از هبوط و علت آن روشن می شود.

آیت الله جوادی آملی با پذیرش بهشت برزخی به عنوان مسکن آدم و حوا ، می فرماید: حضرت آدم از نشئه ی فرا طبیعت به محدوده ی طبیعت منتقل شد و چنین انتقالی همان تنزل وجودی و مکانتی است.- همانند تنزل قرآن از نزد خدای سبحان برای هدایت مردم- نه تنزل بدنی و مکانی و علاوه این هبوط چون همراه با توبه و اجتباء حضرت آدم بوده است از آن به هبوط ولایت و خلافت یاد می شود.[58]

هبوط ابلیس سقوط از منزلت بود، ولی هبوط آدم با حفظ کرامت، در زمین بود؛ یعنی استقرار در زمین مشترک بین آدم و ابلیس بود، اما ابلیس با از دست دادن درجه ی پیشین وارد زمین شد و آدم با حفظ مرتبۀ قبلی در زمین مستقر شد.[59]

پس شیطان دو نحوه هبوط داشت:

1. هبوطی از جایگاه و منزلت فرشتگان که پس از استکبار از سجده ی برای آدم حاصل شد و لازمه ی آن هبوط از بهشت به عنوان منزلت و شان رفیع بود و آیه ی «قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين».[60] به اشاره دارد.

2. هبوطی از بهشت به عنوان یک مسکن موقت که برای اغوای آدم و حوا به آن راه پیدا کرده بود و این هبوط پس از اغوای آدم و حوا و به همراه آن دو بزگوار تحقق یافت.[61]

با توجه به اين كه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود و بهشت نيز منطقه ی سرسبز و پر نعمتى از دنیا بود، هبوط و نزول آدم در اين جا به معناى نزول مقامى است نه مكانى؛ يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد و از آن همه نعمت هاى بهشتى محروم ساخت و گرفتار رنج هاى اين جهان كرد. .[62]و[63]

محل زندگی آدم (ع) قبل ازآمدن به زمین

موضوع این گفتار در مورد محل زندگى آدم قبل از آمدن به زمين است كه آيا بهشت موعود و آخرت بوده و يا بهشت دنيايى بوده است؟

عده‏اى نظرشان این است كه بهشت موعود بوده و بهشت موعود محل تكليف نمى‏باشد و خروج آدم (ع) از آن اشكالى ندارد؛ زيرا عدم خروج – از بهشت موعود و هميشگى – زمانى است كه براى ثواب در آن مستقر شده باشد.[64]

اما اشكالاتى كه بر اين نظر است، اوّلاً: اگر محل تكليف نبوده پس چرا قرآن مى‏فرمايد: آدم (ع) عصيان و مخالفت نموده است؟ و شيطان هم نبايد مرتكب خلاف شده باشد.

ثانياً اگر بهشت موعود بوده، راهى براى شيطان به آن جا نبود.

ثالثاً در بهشت موعود خوردن تمام نعمت‏هايش جايز است و خداوند از هيچ نعمتى انسان را منع نمى‏كند، در حالى كه آدم (ع) از خوردن شجره نهى شد.[65]

بنابراين، قول به اين كه بهشت دنيوى بوده، صحيح به نظر مى‏رسد. افزون بر اين كه روايات صريحاً اين مطلب را بيان مى‏كنند كه باغى از باغ‏هاى دنيا بوده كه خورشيد و ماه در آن طلوع مى‏كردند. يكى از راويان حديث مى‏گويد: از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم پرسيدم امام (ع) در جواب فرمود: باغى از باغ هاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مى‏تابيد، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمى‏شد[66].

و از اين جا روشن مى‏شود كه منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است، نه مكانى؛ يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائين آمد.

اين احتمال نيز داده شده كه اين بهشت در يكى از كرات آسمانى بود، هر چند بهشت جاويدان نبوده است.

در بعضى از روايات اسلامى نيز اشاره شده که اين بهشت در آسمان بوده است، ولى ممكن است كلمه ی سماء ( آسمان ) در اين گونه روايات اشاره به مقام بالا باشد، نه مكان بالا.

با توجه به اين كه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود و بهشت نيز منطقه ی سرسبز و پر نعمتى از همين جهان بود، هبوط و نزول آدم در اين جا به معناى نزول مقامى است نه مكانى؛ يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد و از آن همه نعمت هاى بهشتى محروم ساخت و گرفتار رنج هاى اين جهان كرد.[67]و[68]

خطای حضرت آدم (ع) و سکونت ذریۀ او در زمین

نسل آدم بعد از اتفاقاتی که برای آدم ابوالبشر افتاد در زمین ادامه پیدا کرد ولی آیا می توان گفت اگر خطای آدم نبود، نسل او برای همیشه در همان مکانی زندگی می کردند که آدم و حوا در آن بودند؟

اگر آدم (ع) دچار خطا و اشتباه نمی شد، وضعیت کنونی ما چه بود؟!

ممکن است پاسخ این پرسش در خوشبینانه ترین نگاه، این باشد که ما نیز همانند فرشتگان بهشتی و دیگر موجودات آن، همچنان در بهشت می ماندیم و از رفاه و آسایش بدون دردسر برخوردار می شدیم! و یا در بدبینانه ترین نگاه این که ممکن بود، آزمایشی که آدم (ع) نتوانست به طور موفق از آن خارج شود، برای یکایک ما نیز اجرا می شد و در صورت عدم قبولی؛ به جای آن که به زمین هبوط کنیم؛ مستقیما روانۀ جهنم می شدیم و یا در دیدگاهی متوسط، ما نیز همانند آدم (ع) به زمین هبوط می کردیم؛ یعنی می شدیم  آنچه اکنون هستیم! قضاوت نمایید، اگر هر کدام از این پاسخ ها صحیح باشد، چه تأثیری بر وظایف کنونی ما خواهد گذاشت؟!

چنین پرسش هایی ممکن است در ارتباط با موارد دیگر نیز مطرح شود، نظیر:

اگر نوح (ع) دشمنان خود را نفرین نمی کرد و طوفان نازل نمی شد؟!

اگر ابراهیم (ع) با افتادن در آتش به شهادت رسیده و نجات نمی یافت؟!

اگر فرعون، حرف همسرش را قبول نکرده و موسی (ع) را به فرزندی نمی پذیرفت؟!

اگر امام حسین (ع) در مبارزه با یزید، در ظاهر نیز پیروز شده و حکومتی اسلامی برقرار می نمود؟

هزاران پرسش از این دست را می توان مطرح نمود که اگر این اتفاق انجام می شد و یا نمی شد، چه رخ می داد؟! و یا پرسش هایی؛ مانند این که ماهی یونس از چه نوعی بود، کشتی نوح چند متر بود و … .

خداوند در قرآن کریم بعد از بیان داستان اصحاب کهف، به موضوعی اشاره می نماید که دقت در آن، خالی از لطف نیست:

به طور مثال در آیۀ 22 سورۀ کهف چنین بیان شده که گروهی از مردم اظهار می دارند اصحاب کهف، سه نفر بوده و سگ آنها نفر چهارمشان بوده است! گروهی دیگر نیز با حدس و گمان می گویند: نه! آنان پنج نفر بودند و سگشان نفر ششم بود! برخی نیز معتقدند که آنان هفت نفر بوده و با سگشان هشت نفر می شدند! ای پیامبر! به آنان بگو که خداوند از تعداد آنان آگاه تر است و هیچ کس، جز اندکی (از اولیای الاهی) تعداد دقیق آنان را نمی دانند، پس بیهوده با آنان به گفت و گو مپرداز و … .[69]

نکتۀ مورد نظر ما این است که موضوع تعداد اصحاب کهف به عنوان موضوعی جالب مورد بحث و گفت و گو بود و نظریات مختلفی در مورد آن بیان می شد، اما خداوند با این که در مواردی؛ مانند مدت توقف آنان در غار به صورت جزئی و دقیق سخن گفته و فرموده که آنان 309 سال در غار توقف داشتند،[70] در مورد تعداد آنان فقط به بیان اختلاف نظرها بسنده نموده و این ابهام را برطرف ننمودند.

ممکن است، دلیل چنین رفتاری را از جانب پروردگار، این گونه ارزیابی نمود که بحث و گفت و گوی بیش از حد، در برخی موارد جزئی که ندانستن آن ضرری به دین داری و فهم پیام های الاهی نمی رساند، نوعی انحراف از مسائل مهم تر و اصلی تر به شمار آمده و نیازی به آن نیست.

پیام الاهی در ماجرای اصحاب کهف آن بود که نباید در مقابل کفر و ستم تسلیم شد و در صورت امکان باید از منافع دنیوی دست کشیده و از سرزمین خود هجرت نمود و این که خداوند بر هر کاری توانا است و می تواند افرادی را صدها سال؛ بدون غذا و در حال خواب زنده و سالم نگه دارد، تا نشانه ای برای معاد باشد.

اما دانستن تعداد افراد موجود در غار، هیچ نقشی در شناخت پیام الاهی نداشته و می توان از آن صرف نظر نمود.

به همین دلیل، با بیان صریح این که پاسخ پرسش مبنی بر شناخت وضعیت فرزندان آدم (ع) در صورت باقی ماندن ایشان در بهشت را ندانسته و دانش آن در اختیار خداوند می دانیم، ولی معتقدیم که این موضوع از اموری نیست که ندانستن آن، تأثیری در اعتقادات و وظایف کنونی ما داشته باشد و بهتر است، اکنون که در بهشت نبوده و جانشین خداوند در این کرۀ خاکی هستیم، آن گونه زندگی نماییم که بهشت و بالاتر از آن، یعنی رضایت معبودمان را به دست آوریم و بدانیم خداوندی که توبۀ آدم را پذیرفت، می تواند بار دیگر ما را در جوار خود جایگزین سازد؛ زیرا خود او در یکی از آیاتی که ماجرای هبوط آدم (ع) را بیان می نماید، خطاب به ما فرزندانش می فرماید: “هر که در مسیر هدایت گام بردارد، نه ترسی داشته و نه اندوهناک می شود”.[71] و در آیه ای دیگر تصریح می نماید که افراد جویای هدایت، نه گمراه شده و نه شقاوت مند خواهد شد.[72]

با این حال مطلبی در تفسیر المیزان آمده است که می تواند ما را در دستیابی به پاسخ یاری رساند. علامۀ طباطبایی می گوید:

از سیاق آیات متعددی بر می آید که آدم در اصل، و در آغاز براى اين خلق شده بود، كه در زمين زندگى كند، و نيز در زمين بميرد، و اگر خداى تعالى او را (چند روزى) در بهشت منزل داد، براى اين بود كه امتحان خود را بدهند، و در نتيجه آن نافرمانى عورتشان هويدا بگردد، تا بعد از آن بزمين هبوط كنند. پس منظور اصلى از خلقت آدم سكونت در زمين بوده است، چيزى كه هست راه زمينى شدن آدم همين بوده كه نخست در بهشت منزل گيرد، و برتريش بر ملائكه، و لياقتش براى خلافت اثبات شود، و سپس ملائكه مامور به سجده براى او شوند، و آن گاه در بهشت منزلش دهند، و از نزديكى به آن درخت نهيش كنند، و او (به تحريك شيطان) از آن بخورد، و در نتيجه عورتش و نيز از همسرش ظاهر گردد، و در آخر بزمين هبوط كنند… پس ظهور عيب در زندگى زمينى، و بوسيله خوردن از آن درخت، يكى از قضاهاى حتمى خدا بوده، كه بايد مي شد، … و اگر محكوميت زندگى كردن در زمين، با خوردن از درخت و هويدا گشتن عيب، قضايى حتمى نبود، و نيز برگشتن به بهشت محال نبود، بايد بعد از توبه و ناديده گرفتن خطيئه به بهشت بر گردند، (براى اينكه توبه آثار خطيئه را از بين مى‏برد).[73]

دلیل عدم نهی آدم از شجره ممنوعه پس از هبوط

درباره اين كه چرا آدم (ع) بعد از هبوط، از شجره نهى نشد و منع از آن مخصوص جايگاه اولى بوده يا نه؟ گفتنی است ابتدا بايد ديد منظور از شجره چيست؟ از دو حال خارج نيست:

1-يا درخت ظاهرى و يك نوع گياه بوده ( گندم، انجير، درخت كافور و مانند آن).

2- يا منظور جنبه ی معنوى داشته كه يا شجره‏ى علم بوده (اما اين منافات با آيات قرآنى دارد؛ زيرا آدم نه تنها علم داشته، بلكه اسما را به ملايكه تعليم داده است). و اگر مراد از شجره، درخت حسد باشد، الآن هم حسد يك حالت نفسانى مذموم است و خداوند نهى از آن فرموده؛ چنان كه در روايات است كه حسد ايمان را از بين مى‏برد آن چنان كه آتش پنبه را.

حال اگر مراد درخت ظاهرى باشد بايد گفت:

اولاً: ابتدا باید دید آیا چنین درختی مانند آن چه در بهشت حضرت آدم بوده است در دنیا وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد آیا نهی از آن برای  شخص حضرت آدم رسیده است یا نه؟ چه بسا مثلا درخت انجیر بهشت حضرت آدم با درخت انجیری که ما امروز آن را می شناسیم در بسیاری از چیزها متفاوت باشد، ثانیاٌ چه بسا چنین نهی ومنعی برای حضرت آدم رسیده باشد و ما اطلاعی از آن نداشته باشیم؟

ثانیاً:هيچ اشكالى ندارد كه حكم يك موضوع در يك زمان و يا يك مكان چيزى باشد و در زمان و مكان ديگر چيز ديگر. مانند صدر اسلام كه مسلمانان ابتدا به سوى مسجد الاقصى نماز مى‏خواندند و سپس حكم عوض شد و به سوى كعبه نماز خواندند و يا حكم اكل ميته در حالت عادى حرمت است، ولى در بيابان و زمان اضطرار مباح، بلكه واجب مى‏شود تا شخص مضطر از مرگ نجات پيدا كند. در مورد داستان آدم (ع) هم چنين است كه در آن زمان و مكان خاص خوردن از درخت ممنوعه حرام، ولى در زمان و مكان ديگر جايز بود.

تعداد فرزندان آدم و حوا

دربارۀ تعداد فرزندان حضرت آدم – مانند بسیاری از حوادث و رخدادهای تاریخی – نظر قطعی وجود ندارد؛ زیرا که در متون معتبر تاریخی، اختلافاتی در بیان اسامی و تعداد آنها مشاهده می شود. این امر می تواند به جهت فاصلۀ زمانی طولانی آنان با زمان ثبت تاریخ و مکتوبات تاریخی، آنها باشد .

قاضی ناصر الدین بیضاوی در کتاب نظام التواریخ دربارۀ تعداد فرزندان حضرت آدم و حوا می گوید: حوا هر نوبت که آبستن می شد پسری و دختری [توأمان] می آورد و مادۀ هر بطنی به نر بطنی دیگر دادی (و مادۀ بطنی با نر بطنی دیگر عقد می بست) وی در ادامه می نویسد: ایشان [حوا] را صد و بیست شکم فرزند آمد و قابیل پسر شکم چهارم است. بعد از هلاک هابیل به پنج سال، آدم را پسری آمد به یک شکم، تنها بی دختر، او را “شیث” نام نهاد و فرمود که او بدل هابیل و پسری مبارک است و پیغمبر خواهد شد.[74] طبق این نظر؛ آدم و حوا دارای 239 فرزند بوده اند.

طبری درکتاب تاریخ خود سه نظر را به این شرح آورده است:

1. صد و بیست فرزند، اعم از دختر و پسر

2. چهل پسر و دختر

3. بیست و پنج پسر و چهار دختر

برای اطلاع بیشتر رجوع کنیدبه: تاریخ طبری،تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 145.

ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع)

این موضوع از دیر باز مطرح بوده است که فرزندان حضرت آدم با چه کسانی ازدواج کرده اند؟ آیا آنان با خواهران خودشان ازدواج کرده اند؟ آیا آنان با همسرانی از جنس ملک یا جن ازدواج کرده اند؟ آیا آنان با انسان های دیگر ازدواج کرده اند؟ اگر با خواهران خود ازدواج کرده باشند با توجه به حرمت ازدواج برادر و خواهر در تمام ادیان و شرایع، چگونه این ازدواج قابل توجیه است؟

در این‌ باره‌ در میان‌ دانشمندان‌ اسلامی‌ دو نظر وجود دارد و هر كدام ‌برای‌ خود دلایلی‌ از قرآن‌ و روایات‌ ذكر كرده‌اند. اینك‌ ما هر دو نظر را به‌ طور اجمال‌ نقل‌ می‌كنیم‌:

1-       آنان با خواهران خودشان ازدواج کرده اند. از آنجا که در آن‌ زمان‌ (آغاز خلقت) هنوز قانون‌ تحریم‌ ازدواج‌ خواهر و برادر از طرف‌ خداوند قرار داده‌ نشده‌ بود و از طرف دیگر چون‌ راهی‌ برای‌ بقای‌ نسل‌ بشر، غیر از این‌ راه‌ نبوده‌، ازدواج‌ آنان‌ با یكدیگر صورت‌ گرفته‌ است‌، زیرا حق قانون گذاری ‌ از آن‌ خداست‌ چنانکه قرآن می فرماید: «ان‌ الحكم‌ الا لله؛ هر گونه‌ حكم‌ راجع‌ به‌ خداست‌»[75].

علامه طباطبائی ره در این زمینه می فرماید: “ازدواج در طبقه اول بعد از خلقت آدم و حوا یعنی در فرزندان بلافصل آدم و همسرش بین برادران و خواهران بوده است و دختران آدم با پسران او ازدواج کرده اند، چون در آن روز در تمام دنیا نسل بشر منحصر در همین فرزندان بوده ….. بنابراین هیچ اشکالی ندارد ( اگر چه در عصر ما خبری تعجب آور است و لیکن) از آنجایی که مساله، یک مساله تشریعی است و تشریع هم تنها و تنها کار خداوند تعالی است لذا او می تواند یک روز عملی را حلال و روز دیگر حرام کند. [76]

در تفسیر نمونه نیز همین نظریه پذیرفته شده و آمده است :”اشكالی ندارد كه‌ به‌ طور موقت‌ و به‌ جهت‌ ضرورت‌، برای‌ عده‌ای‌ این‌گونه‌ ازدواج‌ در آن‌ زمان‌ بلا مانع‌ و مباح‌ باشد و برای‌ دیگران‌ عموماً تحریم ‌ابدی‌ شود.ِ”[77]

طرفداران‌ این‌ نظریه‌ از آیات قرآن مجید نیز برای‌ خود دلیل‌ می‌آورند كه‌ خداوند عالم‌ چنین‌ می‌فرماید: « از آن‌ دو (آدم‌ و حوا) مردان‌ و زنان‌ فراوانی‌ در روی‌ زمین‌ منتشر ساخت‌».[78]

علاوه‌ بر این‌ در روایتی‌ كه‌ مرحوم‌ طبرسی‌ آن‌ را در «احتجاج‌» از امام‌ سجاد(ع‌) نقل‌ می‌كند این‌ مطلب‌ تأیید شده‌ است‌.[79]

2- نظر دیگر آن‌ است‌ كه‌ چون‌ ازدواج‌ فرزندان‌ آدم‌ با یكدیگر ممكن‌ نبود (زیرا ازدواج‌ با محارم‌ یك‌ عمل‌ قبیح‌ و زشت‌ و شرعا حرام است‌) فرزندان‌ آدم‌ با دخترانی‌ از جنس بشر ولی از نژاد و نسل‌ دیگر كه‌ از نسل های قبل در روی‌ زمین‌ باقی مانده بودند ازدواج‌ كردند. بعداً كه‌ فرزندان‌ آنها باهم‌ پسر عمو شدند، زناشویی‌ میان‌ خود آنان‌ صورت‌ پذیرفت‌. این‌ نظر را نیز بعضی‌ از روایات‌ تأیید می‌كند؛ زیرا نسل‌ آدم‌ نخستین‌ انسان‌ روی‌ زمین‌ نبوده‌ بلكه‌ پیش‌ از آن‌ نیز انسانهایی‌ در زمین‌ زندگی‌ داشته‌اند. ولی این قول با ظاهر آیات قرآن نمی سازد زیرا طبق آیه شریفه قرآن نسل‌ بشر فقط‌ به‌ وسیله‌ این‌ دو تن‌ به‌ وجود آمده ‌است‌. پس در حقیقت این دسته از روایات معارض با قرآن هستند و ما نمی توانیم آنها را بپذیریم.

از این استدلالات می توان نتیجه گرفت که طبق آیات قرآن این نظریه که هابیل و قابیل با همسرانی از جنس ملائکه یا جن ازدواج کرده باشند نیز باطل است. زیرا ظاهر این‌ آیه‌ می‌گوید كه‌ نسل‌ بشر فقط‌ به‌ وسیله‌ این‌ دو تن‌ (آدم و حوا) به‌ وجود آمده ‌است‌[80]، و اگر غیر از این‌ دو در بقای‌ نسل‌ او دخالت‌ داشتند، باید بفرماید: به‌ وسیله‌ این‌ دو و غیر آنان‌ … .

علامه طباطبائی (ره) در این زمینه می فرماید:” نسل موجود از انسان تنها منتهی به آدم و همسرش می شود و جز این دو نفر هیچ کس دیگری در انتشار این نسل دخالت نداشته است.”[81]

بنا بر این باید ما آن دسته از روایات را قبول کنیم که موافق با آیات قرآن است که حاصل آن قول اول است.

قبر حضرت آدم و نوح در نجف

تنها راه آگاهی از محل قبر حضرت آدم و نوح روایات است. در روایات متعددی از ائمه معصومین (ع) وارد شده است که محل دفن و قبر حضرت آدم (ع) و حضرت نوح (ع) در نجف اشرف است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. ابو بصیر گوید از امام صادق (ع) پرسیدم امام علی(ع) در کجا دفن شده اند؟ فرمود: در قبر پدرش حضرت نوح . گفتم قبر نوح در کجاست؟ مردم می گویند: قبر حضرت نوح در مسجد (مسجد کوفه) قرار دارد!؟ فرمود : نه در پشت کوفه قرار دارد.”[82]

2.اما صادق (ع) فرمود : “کوفه باغی از باغ های بهشت است قبر حضرت نوح و قبر حضرت ابراهیم و قبر سیصد و هفتاد پیغمبر دیگر و قبر حضرت علی (ع) در آن قرار دارد.” [83]

3. امام صادق (ع) فرمود: “….هر گاه حضرت علی(ع) را زیارت کردی بدان که حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت علی(ع) را زیارت کرده ای …[84]

از این روایات و روایات متعدد دیگر به خوبی استفاده می شود که قبر حضرت آدم و قبر حضرت نوح در نجف اشرف فعلی (پشت کوفه) واقع شده است و از آنجا که در آن زمان نجف به صورت یک شهر نبوده بلک دشت خشکی بوده است از آن به عنوان پشت کوفه یا نزدیک کوفه یاد شده است.


[1]. تفسیر نمونه، ج 23، ص 118.

[2]. حج، 5.

[3]. آنعام 2.

[4]. حجر، 25.

[5]. صافات، 11.

[6]. الرحمن، 14.

[7] کهف، 82-65.

[8] بقره، 228؛ “لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة”.

[9] بقره، 253؛ “تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات‏”.

[10] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه الميزان، ج ‏4، ص 222، مترجم: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1374 هـ ش، چاپ پنجم‏.

[11] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه الميزان، ج ‏16، ص 389.

[12] و زمانى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى‏خواهم در زمين جانشينى بگذارم، گفتند باز در زمين كسانى مى‏گذارى كه در آن فساد كنند و خون ها بريزند؟.” سوره بقره آيه: 30″.

[13] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه الميزان، ج ‏4، ص222 و 223.

[14] آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه فساد و خونريزى كند، بقره، 30.

[15] مجلسی، بحارالأنوار، ج 11، ص 117، مؤسسۀ الوفاء، بیروت- لبنان، 1404 هـ ق.

[16] شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54.

[17] برگرفته از سؤال 2999 (سایت: 3297).

[18] شیخ صدوق، توحید، ص 277، ج 2، چاپ تهران.

[19] خصال ج 2 ص 639 ح 14. برگرفته از سؤال 516 (سایت: 563).

[20] در هرحال زمانی امامان شیعه از انسان های قبل از آدم ابو البشر سخن گفتند که از انسان های فسیل شده خبر و اطلاعی در دست نبود. این است که امروزه با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژی، ارزش واقعی این سخنان بهتر فهمیده شده و به ارتباط این بزرگان با جهان ماوراء طبیعت آسان تر پی برده می شود.

[21] مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏3، ص 247، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 هـ ش، چاپ اول‏؛ ر. ک، جعفری، یعقوب، (تفسیر) کوثر، ج ‏2، ص 349.

[22] و خلقت انسان را از گل آغاز كرد، سپس نسل او را از چكيده آبى بى مقدار بيافريد.” سوره سجده: 8″.

[23] محققاً وضع عيسى نزد خدا نظير وضعى است كه آدم داشت و خدا او را از خاك خلق نموده سپس خطاب به خاك فرمود باش و خاك آدم شد.” سوره آل عمران آيه: 59″.

[24] و به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل مى‏آفرينم! هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده افتيد، ص 71 و 72.

[25] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه الميزان، ج ‏4، ص 224 و 225.

[26] برگرفته از سؤال 637 (سایت: 701).

[27] ترجمه الميزان، ج‏4، ص 214، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417.

[28] بقره، 30 ، “وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون”.‏

[29] ترجمه المیزان، ج 4، ص 223.

[30] شیخ صدوق، توحید، ص 277، ج 2، چاپ تهران.

[31] شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54.

[32] برگفته از پایگاه پرسمان قرآنی.

[33] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایه: عمر نوع بشر از منظر قرآن، سؤال 637 (سایت: 701).

[34] سيد مرتضى، تنزيه الانبيا، ص 24؛ ، بحارالانوار،  ج 11، ص 198؛ محسن قرائتى، تفسير نور، ج7، ص 403.

[35] بقره، 33 – 31.

[36] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 188؛ تفسير نمونه، ج 1، ص 187.

[37] انبياء، 87؛ سيد مرتضى، تنزيه الانبيا، ص 141.

[38] سيد مرتضى، تنزيه الانبيا، ص 87.

[39] تفسير نمونه، ج 1، ص 188.

[40] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 6، ص 151.

[41] طه، 121.

[42] ‏مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 199 و 201.

[43] همان.

[44] ر.ك: نبوت از ديدگاه امام خمينى (‏ره) ، ص 124 – 129.

[45] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ب 4، ص 89،  ط ايران؛ سيد مرتضى، تنزيه الانبيا، ص 15 – 17؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 1، آيه 35؛ شيخ طوسى، تجريد الاعتقاد، مقصد رابع، ص 376، ط بيروت.

[46] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ب 4، ص 90 – 99 و 155-203 ؛ طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 188، ط بيروت ؛ ج 6، ص 33 ؛ ج 8، ص 151؛ سيد مرتضى، تنزيه الانبياء، ص 17؛76؛ طبرسى، جوامع الجامع، ج 1، ص 39 ؛ ج 2، ص 440.

[47] العین، ج4، ص44، ص21؛ لسان العرب، ج7، ص421؛ مجمع البیان، ج4، ص279.

[48] بقره، 36، ترجمه مکارم شیرازی.

[49] بقره، 38، ترجمه مکارم شیرازی.

[50] اعراف، 24، ترجمه مکارم شیرازی.

[51] بقره، 61، ترجمه مکارم شیرازی.

[52] البته اخراج آدم و حوا از بهشت و هبوطشان (نزولشان) در زمین جنبه ی عقوبت نداشت؛ زیرا دلیل دارم که انبیای الاهی در هیچ حالی مرتکب عمل قبیح نمی شوند و کسی که عقوبت را بر پیامبران جایز بداند، در حق آنها جفا کرده و بزرگ ترین تهمت ناروا را به خداوند متعال وارد ساخته است… همانا خداوند آدم را از بهشت خارج کرد به خاطر این که با تناول از میوه ی شجره ی ممنوعه، مصلحت تغییر کرد و حکمت و تدبیر االهی اقتضا نمود که او را به زمین بیاورد و به تکالیف و سختی های دنیا مبتلا سازد. مجمع البیان، ج1، ص197 – 196.

[53] المیزان، ج1، ص135، ترجمه ی الميزان، ج1، ص208.

[54] ترجمه ی الميزان، ج1، ص213.

[55] طه، 117.

[56] ترجمه ی الميزان، ج8، ص35.

[57] همان، ص137.

[58] تفسیر تسنیم، ج3، ص383.

[59]تفسیر تسنیم، ج3، ص 374 و408 و466.

[60] طه، 117.

[61] تفسیر تسنیم، ج3، ص371-375.

[62] تفسير نمونه، ج13، ص333.

[63] ر.ک: نمایه ی: بهشت آدم، سؤال273.

[64] مجلسى، بحارالانوار، ج 11 ، ص 143.

[65] تفسير نمونه، ج 1، ص 186.

[66] تفسير نور الثقلين، ج1، ص62.

[67] تفسير نمونه، ج13، ص333.

[68] ر.ک: نمایه ی: بهشت آدم، سؤال273.

[69] “سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم …”.

[70] کهف، 25، “و لبثوا فی کهفهم ثلاث مأة سنین و ازدادوا تسعا”.

[71] بقره، 38، “قلنا اهبطوا…فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون”.

[72] توبه، 123، “قال اهبطا…فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی”.

[73] برای آگاهی بیشتر، نک: ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 196- 197.

[74] بیضاوی، ناصر الدین، و میر هاشم، محدث، ص 5- 6.

[75] يوسف‌، 4.

[76] ترجمه المیزان ج 4 ص 216

[77] ر.ک: تفسیر نمونه ج3،ص247

[78] نساء ، 1 “وبث‌ منهما رجالاً كثيراً و نساءاً”.

[79] الاحتجاج ج : 2 ص : 314

[80] نساء ، 1 “وبث‌ منهما رجالاً كثيراً و نساءاً”.

[81] ترجمه المیزان ج 4 ص 216

[82] وسائل‏الشيعة ج 14 ص 386،حدیث 19436-وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ تَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مِيثَمٍ الطَّلْحِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:” أَيْنَ دُفِنَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ دُفِنَ فِي قَبْرِ أَبِيهِ نُوحٍ قُلْتُ وَ أَيْنَ قَبْرُ نُوحٍ النَّاسُ يَقُولُونَ إِنَّهُ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ لَا ذَاكَ فِي ظَهْرِ الْكُوفَةِ”، نشر آل البیت، قم  1409ه-ق.

[83] وسائل‏الشيعة ج 14 ص 387 حدیث 19440- وَ عَنِ ابْنِ دَاوُدَ عَنْ سَلَامَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْكُوفَةُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ فِيهَا قَبْرُ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ قُبُورُ ثَلَاثِمِائَةِ نَبِيٍّ وَ سَبْعِينَ نَبِيّاً وَ سِتِّمِائَةِ وَصِيٍّ وَ قَبْرُ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) ”

[84] طوسی، تهذيب‏الأحكام ج : 6 ص : 23 حدیث  8 أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي أَشْتَاقُ إِلَى الْغَرِيِّ فَقَالَ فَمَا شَوْقُكَ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَزُورَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ هَلْ تَعْرِفُ فَضْلَ زِيَارَتِهِ فَقُلْتُ لَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَلِكَ قَالَ إِذَا زُرْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَاعْلَمْ أَنَّكَ زَائِرٌ عِظَامَ آدَمَ وَ بَدَنَ نُوحٍ وَ جِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقُلْتُ إِنَّ آدَمَ ع هَبَطَ بِسَرَانْدِيبَ فِي مَطْلَعِ الشَّمْسِ وَ زَعَمُوا أَنَّ عِظَامَهُ فِي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فَكَيْفَ صَارَتْ عِظَامُهُ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى نُوحٍ ع وَ هُوَ فِي السَّفِينَةِ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً فَطَافَ بِالْبَيْتِ كَمَا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ ثُمَّ نَزَلَ فِي الْمَاءِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ فَاسْتَخْرَجَ تَابُوتاً فِيهِ عِظَامُ آدَمَ ع فَحَمَلَهُ فِي جَوْفِ السَّفِينَةِ حَتَّى طَافَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَطُوفَ ثُمَّ وَرَدَ إِلَى بَابِ الْكُوفَةِ فِي وَسَطِ مَسْجِدِهَا فَفِيهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِلْأَرْضِ ابْلَعِي ماءَكِ فَبَلَعَتْ مَاءَهَا مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ كَمَا بَدَأَ الْمَاءُ مِنْهُ وَ تَفَرَّقَ الْجَمْعُ الَّذِي كَانَ مَعَ نُوحٍ ع فِي السَّفِينَةِ فَأَخَذَ نُوحٌ ع التَّابُوتَ فَدَفَنَهُ فِي الْغَرِيِّ وَ هُوَ قِطْعَةٌ مِنَ الْجَبَلِ الَّذِي كَلَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مُوسَى تَكْلِيماً وَ قَدَّسَ عَلَيْهِ عِيسَى تَقْدِيساً وَ اتَّخَذَ عَلَيْهِ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَ مُحَمَّداً ص حَبِيباً وَ جَعَلَهُ لِلنَّبِيِّينَ مَسْكَناً فَوَ اللَّهِ مَا سَكَنَ فِيهِ بَعْدَ أَبَوَيْهِ الطَّيِّبَيْنِ آدَمَ وَ نُوحٍ أَكْرَمُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص فَإِذَا زُرْتَ جَانِبَ النَّجَفِ فَزُرْ عِظَامَ آدَمَ وَ بَدَنَ نُوحٍ وَ جِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَإِنَّكَ زَائِرٌ الْآبَاءَ الْأَوَّلِينَ وَ مُحَمَّداً خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ عَلِيّاً سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ إِنَّ زَائِرَهُ تُفَتَّحُ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ عِنْدَ دَعْوَتِهِ فَلَا تَكُنْ عَنِ الْخَيْرِ نَوَّاماً ” نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران ، 1365ه-ش