searchicon

کپی شد

آثار مثبت اخبارى‌گرى

هر چند اصل تفکر اخباری گری به تنهایی قادر به پاسخ گویی در امور دینی نیست، ولی این جریان، خدماتی نیز به معارف شیعی داشته است. از جمله این خدمات، عبارت است از:

1. تألیف جوامع روایى:

پس از تدوین کتب اربعه شیعه؛ یعنی «کافی»، «تهذیب»، «استبصار» و «من لایحضره الفقیه» که تنها مرجع روایى نزد فقها شمرده مى‌شد، موسوعۀ حدیثى دیگرى تألیف نگردید. اخباری ها که اهتمام فراوانى به اخبار و احادیث داشتند، به تدوین جوامع حدیثى اقدام کردند. از جمله تألیفات این دوره عبارت است از: «وسائل الشیعة» شیخ حرّ عاملی، «الوافى» ملا محسن فیض کاشانی و «بحار الأنوار» علامه مجلسی. افزون بر اینها باید از «عوالم العلوم و المعارف»، اثر شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی، شاگرد علامه مجلسی یاد کرد که در حدود صد جزء و در حجمی بیش از بحار الأنوار است. همچنین «الشفاء فی احادیث آل المصطفی»، اثر شیخ محمدرضا بن عبد اللطیف تبریزی (م 1158ق) نیز قابل ذکر است. اخباریان معتدل با این کار، خدمت بزرگی به عالم فقه و اجتهاد کردند؛ چون اجتهاد، علاوه بر قواعد کلی استنباط به عنوان عناصر مشترک، نیازمند روایات و نصوص به عنوان عناصر خاص است.[1]

2. تدوين تفاسير روايى‌:

از آثار مثبت حرکت اخباری گری، مى‌توان به تدوین تفاسیر روایی اشاره كرد. تدوین تفسیر روایی که در گذشته مرسوم بود و نمونه آن، «تفسیر قمی» است، بار دیگر توسط اخباری ها با نگارش تفسير «نور الثقلين» تأليف شيخ عبد على عروسى حويزى (م 1104ق) و تفسير «البرهان فى تفسير القرآن» تأليف سيّد هاشم بحرانى (م 1107ق)،  احیا شد.[2]

3. عمق و گسترش مباحث فقهی و اصولی:

کثرت مناظرات و مجادلات علمی و فقهی بین اخباری ها و اصولی ها، منجر به عمق و گسترش مباحث فقهی و اصولی شد. مجتهدان در واکنش به اشکالات و شبهات اخباریان، در مباحث فقه و اصول، تجدید نظر نمودند و همین امر، باعث تکامل تدریجی این دو علم شد. مسائلی؛ نظیر حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلی، تقدم دلیل عقلی بر نقلی در مواردی خاص و جریان اصل برائت در شبهات حکمی تحریمی، در گذشته یا اصلا مطرح نبود و یا شکل دیگری داشت.

حاصل آن که گرایش به آموزه های نقلی و اعتنای فراوان به حدیث به عنوان یک منبع معرفتی و جامع نگاری حدیثی، تدبر و تأمل در متون حدیثی، تربیت نسلی جدید از محدثان شیعی و توسعه و عمق بخشی به مباحث فقه و اصول، از آثار مثبت حرکت اخباری گری محسوب می شود.[3]



[1]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 122؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 347.

[2]. مدخل علم فقه، ص 347.