Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ویژگی‌ های شخصیتی شیخ مفید

در خصوص ویژگی‌‌های شخصیتی او بهتر است از بیان شاگردان وی و سایر علمایی که او را توصیف نموده اند بهره برد.

الف) علمای شیعه:

همانگونه که پیش از این نیز بیان شد شاگرد پرآوزه اش مرحوم شیخ طوسی وی را دانشمندی بزرگ و موثق می داند.[1] وی می گوید: «در زمانش ریاست علمی و دینی شیعه به وی منتهی گشت. در علم فقه و کلام بر هر کس مقدم، فکرش عالی، ذهنش دقیق و دانشمندی حاضر جواب بود. نزدیک به دویست جلد کتاب بزرگ و کوچک دارد و فهرست کتاب هایش مشهور است …».[2]

شاگرد نامی دیگرش؛ نجاشی در کتاب «رجال» خود پس از ذکر نام و نسب او تا «یعرب بن قحطان»؛ جد نژاد عرب می نویسد: «استاد ما (رضی الله عنه) جایگاه والای او در فقه، کلام، روایت و وثاقت و دانش مشهورتر از آن است که وصف شود».[3] سپس مانند شیخ طوسی کتاب های او را نام می برد.

ابن شهرآشوب از وی چنین یاد می کند: «شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن نعمان حارثی بغدادی عکبری؛ … شاگرد ابوجعفر ابن قولویه، ابوالقاسم علی بن محمد رفاء و علی بن ابی الجیش بلخی بود. حضرت صاحب الزمان (صلوات الله علیه) او را ملقب به «شیخ مفید» نمود و من علت آن را در کتاب «مناقب آل ابی طالب» ذکر کرده ام. او مؤلف حدود دویست کتاب بزرگ و کوچک است …».[4]

علامه حلی از این دانشمند عظیم الشأن، این گونه سخن می گوید: «محمد بن محمد بن نعمان دارای کنیه «ابو عبد الله» و ملقب به «مفید» است. علت نامگذاری وی به «مفید»، حکایتی دارد که ما آن را در کتاب بزرگ خود، در رجال، آورده ایم. مفید معروف به «ابن المعلم» بود و از بزرگ ترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنها است. کلیه دانشمندان ما که بعد از وی آمده اند از دانش او استفاده نموده اند. فضل و دانش او در فقه و کلام و حدیث مشهورتر از آن است که به وصف آید. او از موثق ترین و داناترین علمای عصر خود بود. ریاست علمی و دینی طائفه شیعه امامیه در زمان او به وی منتهی گشت …».[5]

علامه بحرالعلوم به تفصیل از پیشوای علمای امامیه نام برده و در آغاز گفتار خود می نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان ابوعبد الله مفید (رحمه الله) استاد استادان بزرگ و رئیس رؤسای ملت اسلام، گشاینده درهای تحقیق با اقامه دلیل و برهان، با بیان روشن خویش سرکوب گر فرقه های گمراه، دانشمندی که تمامی جهات فضل و دانش در وی گرد آمده و ریاست علمی و دینی به او منتهی گشته بود. کلیه دانشمندان بر مقام عالی وی در دانش، فضل، فقه، عدالت، وثاقت و جلالت قدرش اتفاق نظر دارند. او دارای خوبی ها و فضائل فراوان: تیزبین، باهوش، حاضر جواب و موثق ترین دانشمند عصر خود در حدیث و آشناترین آنها به علم فقه و کلام بود و هر کس بعد از او آمده از وی استفاده نموده است …».[6]

ب) ویژگی های شیخ مفید از نظر علمای بزرگ عامه:

یکی از معاصران شیخ مفید ابن ندیم بوده و در بغداد می زیسته است، او در فهرست خود  نوشته است: «ابن المعلم، ابوعبد الله»، ریاست متکلمان شیعه در عصر ما به وی رسیده است. او در علم کلام (عقاید و مذاهب) به روش مذهب شیعه بر همه کس پیشی دارد. دانشمندی باهوش و با فراست است. از کتاب های او دریافتم که دانشمندی عالی قدر است …».[7] وی در جای دیگری می نویسد: «ابن المعلم، ابوعبد الله محمد بن محمد بن نعمان، ریاست بر اصحاب از شیعه امامیه در فقه، کلام و سایر آثار، در زمان ما به وی منتهی گشته است …».[8]

ابن جوزی؛ دانشمند مشهور که او نیز هم عصر شیخ مفید بوده در وقایع سال 413 قمری می نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان ابوعبد الله؛ معروف به ابن معلم، پیشوای شیعه امامیه و دانشمند آنها بود. او کتاب هایی بر اساس مذهب آنان تصنیف کرده است. سید مرتضی از جمله شاگردان او است. ابن معلم مجلس مناظره ای در خانه اش واقع در «درب ریاح» منعقد ساخته بود که در آن عموم دانشمندان گرد می آمدند. او در نزد امرای اطراف که متمایل به مذهب وی بودند، مقامی عام داشت …».[9]

 


[1]. طوسى‏، محمد بن حسن، رجال، ص 499‏.

[2]. طوسى‏، محمد بن حسن، الفهرست (مقدمه)، ص 67.

[3]. نجاشى، ‏احمد بن على، رجال، ص 399.‏

[4]. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، معالم العلماء،  ص 112.‏

[5]. حلّى‏، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلي‏ (خلاصه الاقوال)، ص 147.

[6]. بحرالعلوم طباطبائی، سیدمهدی، رجال السید بحرالعلوم (المعروف بالفوائد الرجالیه)، جلد 3، ص 311.

[7]. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست (ابن ندیم)، ترجمه: تجدد، محمد رضا، ص 366.

[8]. همان، ص 293.

[9]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: عبد القادر عطا، محمد و عطا، مصطفی عبد القادر، ج 8، ص 11.