searchicon

کپی شد

فعالیت‌های سیاسی سيد ابوالحسن اصفهانى

سید ابوالحسن اصفهانی مجتهد سیاسی به معنای متعارف نبود و از درگیری مستقیم در وقایع سیاسی خودداری می‌کرد، ولی حیات سیاسی داشت وی معتقد بود که وظیفه مجتهد: «اصلاح و ارشاد حکومت، امربه معروف و نهی از منکر و نهایتاً مبارزه با تجاوزات خارجی و کفّار» و «نه تشکیل حکومت اسلامی به دست فقها» است.

این موضع او را در قبال رضا شاه می‌توان دید، به طوری که او از رضا خان سردار سپه و سپس رضا شاه به جز موارد خاص حمایت کرد. اصفهانی پس از نشستن رضا شاه بر تخت سلطنت برای او تلگراف فرستاد و «برای تشیید ملت و حفظ استقلال مملکت و بسط معدلت و موجبات ترفیه حال رعیت» دعا کرد.[1]

او حتی در آغاز سلطنت رضا شاه، در کنار نائینی در بیانیه مشترک به دو زبان عربی و فارسی مخالفت با دولت سردار سپه را دشمنی با خدا و رسول دانست: «بر کافه مسلمین مخفی نماناد که هر کس برعلیه حکومت ایرانی قیام نماید» از جمله کفاری هستند: «که محو و اضمحلال این دین مبین را خواهان» هستند، «بر طبق احکام و دلایل قرآنی تکفیر آن‌ها واجب» است.[2]

اصفهانی و نائینی، رضاخان را قبل از سلطنت و در جریان سفر به نجف پذیرفتند. او نیز قول داد که برای تحقق اصل دوم «متمم قانون اساسی که مجلس را زیر کنترل پنج تن از علمای طراز اول قرار می‌دهد» تلاش کند. او و نائینی در اتخاذ این موضع تنها نبودند، بلکه تعدادی از علمای عتبات به رضاشاه تلگراف‌های تبریک ارسال کردند. محتوای پیام تبریک علما سه محور داشت: 1. استقلال کشور، 2. تقویت دین، 3. رفاه مردم.[3] آن‌ها آرزو کردند که: «حکومت ابد مدت جدید، به دولت حقه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل گردد».[4]

او حتی در موضوع نظام وظیفه و مخالفت برخی مجتهدان مانند حاج نورالله اصفهانی نرمش و انعطاف نشان داد. حاج نورالله اصفهانی پس از به اجرا درآمدن قانون نظام وظیفه اجباری به همراه برخی علمای اصفهان به شهر قم مهاجرت کردند (اواخر اردیبهشت 1306). سید ابوالحسن ضمن همدلی با مهاجران صراحتاً هرگونه اصلاحی را تنها از طریق مقام سلطنت امکان‌پذیر دانست و نوشت: «طریق اصلاحی بعد از مدد غیبی به نظر نمی‌آید الا همراه کردن مقام سلطنت و آن‌هم موقوف است به این‌که سوءتفاهمی واقع نشود». وی بدین ترتیب به حاج آقا نورالله توصیه کرد: «اگر حضرت‌عالی و سایر آقایان به این طریق داخل شوید، مظنون آن است که مفید باشد و به غیر این طریق، به حسب ظاهر آهن سرد کوبیدن است؛ مگر ید غیبی بعضی مقتضیات را ایجاد و بعضی موانع را رفع نماید».[5]

او در چهارچوب این سیاست کوشید تا حد ممکن برای یک مجتهد شیعی با رضا شاه درگیر نشود.[6]

آیت‌الله اصفهانی در نهضت استقلال عراق به همراه علمای دیگر نیز نقش مؤثری داشت. در ذی الحجه ۱۳۴۰، نشست بزرگی در خانه سید اصفهانی تشکیل شد که به رد صریح قیمومت انگلیس و از میان برداشتن هرگونه قدرت خارجی برای حکومت عراق تأکید داشت. اقدامات علمای شیعه، مقامات انگلیس و ملک فیصل را سخت خشمگین ساخت و تصمیم به مقاومت جدی در برابر علما گرفتند. یکی از اقدامات آنها تبعید شیخ محمد خالصی‌زاده و سید محمد صدر از کاظمین به ایران و تبعید شیخ مهدی خالصی در ذی القعده ۱۳۴۱ به حجاز بود.

آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله نائینی و سایر علمای شیعه از این اقدام برآشفتند و به عنوان اعتراض از عراق خارج شدند و رهسپار قم گشتند، اما این تصمیمی موقت بود و عاقبت، فرمانروای انگلیسی عراق، به تغییر تبعیدگاه آیت‌الله خالصی از حجاز به ایران و نیز بازگشت مراجع تقلید شیعه از ایران به عراق رضایت داد. در پی آن آیت‌الله اصفهانی و همراهانش پس از حدود ۱۱ ماه اقامت در ایران، در ۱۸ رمضان ۱۳۴۲ به عراق بازگشتند.

در همین راستا می‌توان به ماجرای ملاقات سید ابوالحسن بعد از جنگ جهانی دوم با سفیر انگلستان اشاره کرد. سفیر بریتانیا با تقدیم پیام دولت متبوع خویش، گفت: عالیجناب! دولت انگلستان نذر کرده بود! که اگر بر آلمان نازی پیروز گردد، صدهزار دینار! خدمتِ شما تقدیم دارد، تا در هر موردی که خود شایسته می‌دانید، هزینه کنید! سید گفت: مانعی ندارد! سفیر، بی‌درنگ یک قطعه چک صدهزار دیناری تقدیم نمود. سید هم آن راگرفت و زیرِ تشکِ خود گذاشت! طولی نکشید که به سفیر و همراهانش گفتند: ما می‌دانیم که در این جنگ، بسیاری از مردم، آواره و از هستی ساقط شدند. از طرف ما به دولت متبوع خود بگوئید: سید ابوالحسن، به نمایندگی از مسلمانان، وجهِ ناقابلی، به منظور کمک به آسیب دیدگانِ جنگ، تقدیم می‌دارد و از کمی وجه معذرت می‌خواهد! چرا که خود می‌دانید ما در شرایط مشابهی هستیم. آن‌گاه، چک سفیر بریتانیا را از زیرِ تشک درآورد و یک قطعه چک صدهزار دیناری! نیز از خود روی آن گذاشت و با عذرخواهی به سفیر بریتانیا داد!!

با این تدبیرِ ظریف و سخاوت سید ابوالحسن، سفیر انگلیس، شرمنده و رنگِ چهره‌اش تغییر کرد! اجازه مرخصی خواست و با بوسیدنِ دست آن مرجع بزرگ از بیت ایشان خارج شد! نماینده انگلیس بعد از ترکِ جلسه، گفت: ما می‌خواستیم، شیعیان را استعمار کنیم و آنان را بخریم! أمّا سید ابوالحسن، ما را خرید! و پرچمِ اسلام را در بریتانیا بر زمین کوبید! بعد از رفتنِ وی علمای حاضر در مجلس، از سید پرسیدند: اگر آن وجهی که به سفیر انگلیس تقدیم کردید، به مصرف حوزه علمیه می‌رسید، بهتر نبود؟! «مرحوم سید» در جواب گفت: سهم امام باید در ترویج اسلام و مذهب صرف گردد، به نظر من یکی از مواردی که می‌توانستیم بهترین بهره‌برداری را در ترویج اسلام بنمائیم، همین مورد بود.[7]

فعالیت سید ابوالحسن اصفهانی پیش از بازگشتش به عراق، صرفاً بر کارهای فرهنگی به عنوان جزئی از وظایف دینی خود متمرکز شد. او نسبت به تأسیس مدارس غیردولتی و دایرنمودن انتشارات اسلامی و هم‌چنین تقویت موقعیت حوزه علمیه نجف، هم‌چنین به توسعه ساخت مساجد، حسینیه ها، تربیت علما و خطبا و فرستادن آن‌ها به شهرها و روستاها اقدام کرد.[8]

آیت الله سید ابوالحسن در حمایت از انقلاب ۱۹۲۰ میلادی مردم عراق فتوایی دادند که در ذیل گزارش می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقی.

وظیفه دینی بر همه مسلمانان لازم می‌گرداند که در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامی تا آن‌جا که قدرت دارند بکوشند و بر همه ما واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدی (علیهم السلام) و مراکز دینی ما در آن‌جا است، از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینی آن دفاع کنیم. من شما را بر این موضوع دعوت کرده و ترغیب می‌نمایم.

خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام و مسلمین موفق فرماید.[9]

او در مشروطه پیرو افکار و آراء استاد خود، آخوند خراسانی، بود. آنان بر خلاف سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، به اصول حکومت مشروطه و محدود کردن قدرت استبداد معتقد بودند. بر پایه همین پیشینه بود که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، در ۳ جمادی‌الاول ۱۳۲۸قمری، اصفهانی را در اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی ۱۳۲۵قمری در شمار یکی از ۲۰ مجتهد طراز اول مطلع از مقتضیات زمان برای احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس شورای ملی با احکام فقه شیعه، به مجلس معرفی کردند.[10] اما اصفهانی این پیشنهاد را رد کرد و تصمیم گرفت در نجف بماند. او در ۲ ذیقعده ۱۳۲۸قمری (۱۳ آبان ۱۲۸۹ش) در تلگرافی این موضوع را به مجلس شورای ملی ایران اطلاع داد.[11]

اصفهانی تحت تأثیر حوادثی که بعد از انقلاب مشروطیت به وقوع پیوست، از امور سیاسی تا حد ممکن فاصله گرفت و عطای سیاست را به لقای آن بخشید.[12]

 

[1]. بصيرت منش، حميد، علما و رژيم رضا شاه، ص 217.

[2]. حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص  193.

[3]. همان، ص 193.

[4]. همان.

[5]. علما و رژيم رضا شاه، ص 228.

[6]. دايره المعارف تشيع، صدر، حاج سید جوادی، ج 2، ص 221.

[7]. سایت تبیان

[8]. مشعوف، اکبر، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[9]. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.

[10]. جرعه‌ای از دریا، شبیری زنجانی، ج ۲، ص  ۵۳۵؛ حائری، عبدالحسین، اسناد روحانیت و مجلس، ج ۱، ص ۱۳–۱۴.

[11]. اسناد روحانیت و مجلس، ج ۱، ص  ۳۹–۴۰.

[12]. دايرة المعارف بزرگ اسلامي، موسوی بجنوردی، سید کاظم، ج 9، ص 213.