searchicon

کپی شد

فرقه ها

مفهوم مذهب

«مذهب» به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[1] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برد، به عنوان نمونه، پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون در مورد اصل اسلام از واژه «دین» و یا «آیین» استفاده می شود.

مذاهب اسلامی

آن چه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح “شیعه” از همان زمان رواج داشته است.[2] اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.

علل پيدايش فرقه‏های اسلامی

تا زمانى كه پيامبر اكرم (ص) در ميان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان و لو در ظاهر، وحدت خويش را حفظ كرده و بر محور ايشان مى‏چرخيدند. پيامبر (ص) همان گونه كه در يوم الدار، حديث انذار را فرموده و پس از دعوت خويشان، امام على (ع) 13 ساله را وصّى و خليفۀ خويش تعيين و معرفى نموده بود، در هر موقعيت و فرصت مناسب ديگرى نيز بر اين امر تأكيد و ديگران را به تبعيت از ايشان (ع)دعوت مى‏نمود. تا اين كه در پايان حجة الوداع در 18 ذى الحجه سال 10 ه.ق در غدير خم رسماً على (ع) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ايشان از مردم بيعت گرفته شد و ولايت او به عنوان متمم و مكمل دين و نعمت الاهى معرفى گرديد.[3] هنوز پيكر رسول اکرم (ص) بر زمين بود كه  مسلمانان بر سر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند گروهى كه عمل اين عده را مخالف سفارشات پيامبر (ص) دانسته و آنها را به عنوان جانشين حقيقى پيامبر (ص) به رسميت نشناخته و اين كار ايشان را مذمت كردند، به “شيعيان” على بن ابي طالب (ع)شهرت يافتند و گروهى ديگر (بنا به عصبيت قومى و قبيله‏اى) ظاهر را نگريسته و گفتند داماد پيامبر (ص) يا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اكنون كه اينان به حكومت رسيده‏اند، رسميت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصيان و طغيان بر آنها حرام است. تا آن جا كه بعدها گفتند: چون حسين (ع) بر خليفه وقت! (يزيد اميرالمؤمنين)! شورش كرد، خونش هدر شد! و يزيد اشتباه كرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از اين جا بود كه به دو گروه شيعه و سنى تقسيم شدند. پس از درگيرى معاويه و على (ع)، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حكومت بنى اميه و بنى مروان و درگيرى آنها با بنى عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت و گو و تعليم و تعلّم و ترجمۀ كتب يونانى و عبرى به عربى و ورود يهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در ميان مردم، آرای مختلف به ميدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالى كه فشار حكام جائر، فرصت تبليغ و نشر صحيح دين را از فرزندان رسول (ص) سلب كرده و آنها را به انزوا كشانيده و جعل كنندگان احاديث را ميدان دار كرده بود.

از اين رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سيراب شدۀ از جرعه‏هاى امويان، رو به تعاليم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حكومت خود، ميدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز ميدان دار تبليغ و تعليم و وعظ، شاگردانى از ائمه‏ (ع) بودند كه خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنيا، حظّ اخروى را پشت سر افكنده بودند، از اين رو سال‏هاى فراوانى اصلاً مذهب شيعه جعفرى (ع) حتى به عنوان يكى از مذاهب اسلامى هم در كنار ساير مذاهب شناخته نمى‏شد!

پيدايش اختلاف و تحزّب و تفرّق به 72 فرقه، حاصل عمل گروهى است كه در سقيفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف كرده و آن همه وصاياى پيامبر (ص) در مورد على (ع) و جريان غدير خم و بيعت خود با على (ع) را فراموش كرده و امت اسلام را از تعاليم ناب اسلامى تا حدود زيادى محروم كردند.

عده‏اى خود را پيرو سنت رسول (ص) دانسته، اما در آغاز خلافت خويش، حدود اسلامى را تعطيل كرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام كردند كه “دو متعه در زمان رسول (ص) حلال بود من آن دو را حرام مى‏كنم: متعۀ نساء (ازدواج موقت) و متعۀ حج (حلّ بين عمره تمتع و حج تمتع)”[4]. و زمانى نگذشت كه “حى على خير العمل” را از اذان حذف كرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ايران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغيير دادند تا او هم از اين تغيير سنت بى بهره نماند! عده‏اى هم به جاى سنت رسول (ص) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخيص علويان و شيعيان، بر وضوى عثمانى اصرار كردند تا نسل على (ع) و زهرا (ع) و شيعيان آنها را منقرض نمايند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، كسى جز امويان را به عنوان سمبل اسلام بر خود نديدند. معاويه براى آنها خليفۀ رسول اللَّه (ص) بود كه نيت او آن بود كه نامى از رسول الله (ص) نماند و اسم و رسمى از ذريۀ رسول (ص) و على (ع) و زهرا (س) در ميان نباشد، از اين رو سنت سيئۀ او؛ يعنى لعن و سب على (ع)! در خطبه‏هاى نماز جمعه و ساير خطبه‏هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزيز باقى ماند و تا آخر امامان هدايت در انزوا و حاشيه قرار داده شدند.

تنها در زمان درگيرى بنى اميه و بنى عباس و تظاهر بنى عباس به حمايت از آل على (ع)بود كه ميدان تبليغ و تعليم و تربيت براى بزرگانى چون امام باقر و امام صادق (ع) تا حدودى باز شد و احاديث نانوشته پيامبر اكرم (ص) با زبان ايشان بيان و تبيين و تفسير گرديد و بطون قرآن اظهار شد و گنجينۀ معارف ناب و احكام صريح و بليغ اسلامى عرضه گرديد و به اهتمام علمای شيعه و شاگردانشان به نسل‏هاى بعد منتقل شد، اما پس از استقرار عباسيان فشار بر ائمه‏ (ع) شكل تازه گرفت. ايشان يا در زندان بودند يا در تبعيدگاه و يا در لشكرگاه و مجبور به تقيه! از سوى ديگر، بازار عياران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر كس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پيرامون خود جمع كرد، تا آن جا كه كثرت آنها، خلفا را نيز به وحشت افكند. بدين جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالكى و حنفى محدود كردند و دستور داده شد، ساير رسايل جمع و مسكوت شوند!

در ميان خلفا و كارگزاران آنها، گروه‏هاى مختلف با انگيزه‏هاى مختلف ديده مى‏شوند که به این مسئله دامن زدند:

1. كسانى كه نسبت به على (ع) و زهرا (س) كينه و حسادت داشتند و اين امر را به شكل‏هاى مختلفى هرچند ضعيف، در زمان رسول خدا (ص) نيز نشان مى‏دادند که منابع اهل سنت و شيعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.

2. كسانى كه اساساً براى كسب مقام و موقعيت و شهرت به اسلام گرويده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول (ص) كه على (ع) مشغول تجهيز جسد پيامبر (ص) بود، اين فرصت را يافتند.

3. كسانى كه در فتح مكه، از ترس جانشان ايمان آورده و هميشه به فكر تحريف و نابود ساختن اسلام بودند، و امويان از نسل آنهايند.

4. منافقانى از عرب و يهود كه در انديشۀ تحريف و انحراف دين و شكست مسلمانان بودند.

5. علماى يهود كه به دربار امويان راه يافته و به اسم مبلغ و خطيب و محدث اسلامى شهرت پيدا كرده وارد ميدان شدند.

6. جاهلان و واعظان و جعل كنندگان احاديث كه براى رسيدن به پُست و شهرت و مال بيشتر بر يكديگر سبقت مى‏گرفتند.

7. علما و صاحب نظران غير مسئول و غير متعهد كه قرآن و حديث را سرمايۀ كسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل بيت رسالت كه اساتيد آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هيچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى (ص) و اطلاع دقيق از پيچيدگى‏هاى ادبيات عرب به تفسير و تبيين دين و قرآن پرداختند و هر گروه، پيرو كسى و رأيى شد.

8. مردم ساده كه از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان‏ (ع) فاصله گرفتند، به عقايد ناصحيح مثل زنده بودن زيد بن على (ع) (كه مدت‏ها جسدش بر دار ماند) و يا حيات اسماعيل بن جعفر (ع) (كه پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قايل شدند.

9. و بالاخره تحريكات استكبار جهانى و صهيونيزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شيوع بابيت، بهاييت، وهابيت، طالبان و… .

از اين رو عوامل تفرق امت اسلامى را مى‏توان به عوامل درونى و عوامل بيرونى تقسيم نمود. عوامل درونى؛ مانند: كينه و حسادت و بخل نسبت به اهل بيت‏ (ع)[5] از جانب امويان و عباسيان و…، جهالت و سادگى مردم ، گرايش به كسب مقام و شهرت و اسم و رسم، و عوامل بيرونى؛ مانند: منع كتابت احاديث و سيره نبوى (ص) به مدت صد سال، عدم آشنايى به ادبيات عرب و بروز اختلاف قرائت‏ها و برداشت‏ها از قرآن، ورود احاديث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدايى از اهل بيت عصمت و طهارت كه عالمان به قرآن و غيب‏اند، اجتهادها و استبداد در رأى‏ها در برابر سنت نبوى (ص) توسط خلفا، حمايت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا كشانيدن ائمه‏ (ع) و شيعيان ايشان و در فشار قرار دادن آنها، ميدان‏دار شدن برخى يهود و نصارا براى دين اسلام و اختناق حاكم بر مردم.

يقيناً هر کدام از اينها به نحوی در تحريف و تفرق در اسلام و مسلمین مؤثر بودند و ديگران نيز ناخواسته به آن كشانيده شده و به آن دامن زده‏اند. آنچه مسلّم است از ميان راه‏ها و آراى گوناگون جز يك راه مستقيم و حق بيشتر نيست و سايرين به همان اندازه كه با اين هماهنگ اند، از حقيقت بهره مندند اما وقتی با انحراف‏ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب مى‏آيند.

شناخت راه صحيح و حق از طريق قرآن كريم كه به اعتقاد فريقين به اعجاز الاهى از هرگونه تحريف مصون مانده است و سنت نبوى (ص) صحيح و متواتر بين شيعه و سنى، امكان پذير است و سنت و سيرۀ امامان معصوم‏ (ع) نيز در همين راستا قرار دارد.

منابع و مآخذ:

1. طباطبائى، محمد حسين، الميزان، ج 4، انتشارات اسلامى، قم، ص 365 – 364.

2. قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، كنزالدقائق، ج 4، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ 1، 1411 ه.ق، تهران، ج 3، ص 417 و ج 4، ص 117.

3. موسوى، شرف الدين، ترجمه، امامى، محمد جعفر، حق جو و حق شناس، بنياد معارف اسلامى، چاپ  1، 1373 قم.

4. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، اسراء، چاپ  1، 1378، قم، ص 99 – 98.

5. جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، اسراء، چاپ  2، 1378، قم، صص 350 – 315.

6. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهش‏هاى فرهنگى حوزه قم، چاپ  1، 1379 قم، ص 239 – 150.

7. شهرستانى، سيد على، وضوى پيامبر، عروج انديشه، چاپ  1، 1377، مشهد.

8. اصغرى، سيد محمد، قياس و…، كيهان، چاپ  2، 1370 ، تهران.

9. قمى، شيخ عباس، تتمة المنتهى، پيام آزادى، چاپ 1، 1379 تهران.

10. تيجانى، محمد، اهل سنت واقعى، ج 1 و 2، بنياد معارف اسلامى، چاپ 3، 1374 ، قم.

11. نقوى، سيد محمد تقى، شرح و تفسير خطبه غدير، مركز تحقيقاتى فرهنگى جليل، چاپ 1، 1374 تهران.

هفتاد و سه فرقه

متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند ، پیامبر گرامی اسلام این مسئله تأسف انگیر را اینگونه پیش بینی فرمود: “ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقة، فرقة منها ناجیة، و اثنتان و سبعون فی النار”؛ پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[6] با دلایل قطعی در جای خود به اثبات رسیده است که مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب شیعه اثنی عشری است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: “ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی”؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم.[7]

نقش خانواده در انتخاب دین و مذهب

از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.

در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جائی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.

به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسشگری در ایشان تقویت شود.

پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:

وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی مسئولند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.

از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.

نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان موثرند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[8]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهمترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.

اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تاثیرگذار باشند و  هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی و البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی ( نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.

برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:

1. دلایل پذیرش اسلام ، سؤال 1146 (سایت: 1168).

2. دلایل عقلی حقانیت اسلام، سؤال 935 (سایت: 1008).

3. دلايل حقانيت اسلام ، سؤال 275 (سایت: 73).

که در سایت اسلام کوئست موجود است.

انتخاب مذهب حق

اصولاً دین و اعتقاد باید از طریق عقل و منطق و جست و جوی حقیقت بوده و به انتخاب شخص باشد. انسان باید در اصول اعتقادی تحقیق نموده پس از پی بردن به حقانیت، آن را انتخاب نماید. دین و مذهب نمی تواند موروثی باشد. به همین دلیل است که تقلید در اصول دین جایز نیست.[9] چرا که دین و مذهب و اعتقاد، امر درونی و قلبی است، باید به انتخاب شخص باشد و نمی تواند امر موروثی باشد، اما هرگونه لغزشی در این مسیر به هلاکت ابدی می انجامد، بنابراین باید در انتخاب پیشوای دینی، هر چه بیشتر دقت نموده و دغدغه بسیار داشته و از خداوند در این مسیر کمک و یاری طلبید. قرآن مجید می فرماید: “روزی که هر شخص به رهبر و امامش خوانده می شود.”[10] بر این اساس، در قیامت هر گروهی پشت سر کسی قرار می گیرند که در دنیا او را امام و رهبر خویش می دانستند و در عمل از او پیروی می کردند.

پیوند رهبری و پیروان در این جهان، در آخرت به طور کامل منعکس می شود و گروه هایی که اهل نجات و اهل عذاب اند، مشخص می گردند. آنها که رهبری پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود و آنها که رهبری شیطان و پیشوایان غاصب و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنان خواهند بود. قرآن کریم امامان و رهبران را دو دسته معرفی نموده است: یک گروه امامان نور و هدایت گرند. از آنان به “ائمة یهدون بأمرنا”[11] یاد می شود، این دسته مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، در نتیجه پیروان خود را به همراه خویش به بهشت و رضوان الاهی می رسانند. دسته دیگر، امامان و رهبران “نار” و آتش هستند و قرآن از آنان به “ائمة یدعون الی النّار”[12] یاد می کند. این جهنمیان مردم و پیروان خویش را همراه خود به سمت دوزخ سوق می دهند. انسان عاقل باید بیندیشد و با نهایت جُهد و تلاشش تحقیق کند تا امامان و رهبران راستین را بشناسد و از آنان پیروی نماید و کورکورانه به دنبال کسانی که خود و پیروانشان را به سمت جهنم سوق می دهند، حرکت نکند؛ زیرا به نقل سنی و شیعه پیامبر اکرم (ص) فرمود: “هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد و به او معرفت پیدا نکند، به دین اسلام از دنیا نمی رود، بلکه مرگی بر پایه زمان جاهلیّت است”.[13]

با توجه به آن چه گفته شد، ما معتقدیم که به دلیل استحکام مبانی تشیع، اگر فردی اهل تحقیق و پژوهش باشد، هیچ گاه غیر از این مذهب را انتخاب نخواهد کرد.

انحراف از مسیر اصلی

همه مسلمانان بر عدم تحريف آيات قرآن – يعنى عدم زيادت بر قرآن يا كاستى از آن – و نيز بر حديث ثقلين از نبى اكرم (ص) اتفاق نظر دارند. چنان چه بر اختلافات مذاهب و تفاوت ملل و نحل با يك ديگر، متفق‏اند. پس شكى نيست كه در دنبال كردن سيره نبوى (ص) و حتى تمسك به سيره و روايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و برداشت و فهم از قرآن، اختلاف روى داده و هر فرقه راهى و پيشه‏اى را دنبال كرده است! و اين يعنى تحريف و انحراف مسلمين از مسير اصلى خويش؛ يعنى مسيرى كه قرآن و رسول (ص) پيش روى او گشودند.

لذا باید دید ملاك تشخيص حق از باطل و اصيل از محرّف چيست؟ اين راه گرچه در ابتدا مشكل و لاينحل مى‏نمايد، اما محال نيست؛ زيرا “قرآن” بين همه فرق به عنوان منبع اصيل وحى و غير محرف، قابل تصديق و مراجعه است و در ميان احاديث موجود بين شيعه و سنى احاديثى متفق عليه يافت مى‏شود كه ما را به منبعى اصيل دگر رهنمون مى‏شود كه اهم اينها حديث انذار (يوم الدار)، حديث غدير و حديث ثقلين و احاديث تفسيرى آيات 3 و 67 مائده و احاديث تفسيرى آيه تطهير (احزاب، 33) و احاديث تفسيرى آيه ولايت (مائده، 55 و 65) است. احاديثى كه بين تمامى فرق شيعه و سنى متفق عليه مى‏باشند و هيچ ديده حق بينى توان انصراف آنها از ظواهرشان و كتمان اسانيد تاريخى آنها را ندارد. پس بايد بين مذاهب مختلف اسلامى، قرآن و سنت قطعيه را حاكم نمود.

امام صادق (ع) مى‏فرمايند: “در هيچ امرى دو نفر اختلاف نكردند، مگر اين كه براى آن مطلب در كتاب خداوند عزوجل اصلى است در حالى كه عقول اينها به آن نرسيده است (پس دچار اختلاف شده‏اند)”.[14] نيز مى‏فرمايند: “پيامبر (ص) در منا (در حجة الوداع) خطبه خوانده، پس فرمود ند: “اى مردم! هر آنچه را از جانب من براى شما آوردند (از حديث يا سيره)، به كتاب خدا عرضه كنيد، پس اگر موافق كتاب خدا بود، پس من آن را گفته‏ام و آنچه كه با كتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته‏ام”.[15]

و امام باقر (ع) مى‏فرمايند: “وقتى من نظرى دادم به چيزى، از كتاب خدا در مورد آن از من سؤال كنيد (تا براى شما توضيح دهم كه آن حكم را از كجاى قرآن برداشت نموده‏ام)”.[16] پس موارد عديده‏اى در سيره ائمه‏(ع) وجود دارد كه براى صحابه روش برداشت خود از قرآن را توضيح داده‏اند”.[17]

برخى براى توجيه اين اختلافات به این حديث نبوى تمسك كرده‏اند که: “اختلاف امت من رحمت است”.

عبدالمؤمن انصارى (ره) مى‏گويد: به امام صادق (ع) گفتم: برخى از رسول اللَّه (ص) روايت می كنند كه فرمود: “اختلاف امت من رحمت است” امام (ع) فرمود: “راست می گويند”. پس گفتم: اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماعشان و اتفاق نظرشان عذاب است؟! فرمود: نه چنين است كه تو برداشت كرده‏اى و آنها پنداشته‏اند! همانا رسول (ص) اراده نموده قول خداوند را كه فرمود: “چرا از هر گروهى، برخى مهاجرت نمى‏كنند تا در دين متفقه شوند…”.[18] پس خداوند امر نموده كه مردم به سوى رسول خدا (ص) مهاجرت كنند، پس بياموزند، سپس به سوى قومشان بازگشته آنها را تعليم دهند. هر آينه پيامبر (ص) اراده نموده اختلاف امت از بلاد و نژادهاى مختلف را نه اختلافشان در مذهب. هر آينه دين يكى است. هر آينه دين يكى است”.[19]

از اين رو شيعه، امامت على و حسنين‏(ع) را از راه نبى (ص) و امامت سايرين را از طريق امام قبلى شناسايى كرده و گردن نهاده است و نصوص نبوى نيز اسامى ايشان را يكايك تا دوازده نفر تعيين كرده است. از باب نمونه: جابربن عبداللَّه انصارى رحمه الله مى‏گويد: هنگامى كه آيه “اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم”[20] نازل شد، به رسول خدا (ص) گفتم: ما خدا و رسولش را شناخته‏ايم! اما اولى الامر كه اطاعت آنها بر ما واجب شده چه كسانى‏اند؟! فرمود: آنان جانشينان من و امامان پس از من هستند: نخستين آنان على (ع) است و سپس به ترتيب: حسن بن على (ع)، حسين بن على (ع)، على بن الحسين (ع)، محمد بن على (ع)، كه در تورات به باقر معروف است و تو زمان او را درك خواهى كرد. هر وقت او را ديدى سلام مرا به او برسان، و پس از او به ترتيب: جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش كه نام و كنيه او با نام و كنيه من يكى است. خداوند او را بر همه جهان حاكم مى‏سازد و او است كه از نظرها پنهان مى‏شود و غيبتش طولانى خواهد شد. تا آن جا كه تنها كسانى كه ايمانشان استوار و آزموده و عميق است بر عقيده‏ خود به امامت او باقى مى‏مانند”.[21]

البته مسلمين به ذكر اين نصوص و اين اسامى اكتفا نمى‏كردند، بلكه اول عصمت و علم و غيب و اعجاز او را امتحان مى‏كردند. پس اگر اين شرايط را در مدعيان امامت شيعه مى‏يافتند به فرمانش و ولايتش گردن مى‏نهادند و إلاّ جستجو مى‏كردند تا مراد خود را بيابند و مطيع او شوند![22] ايشان نيز از پدر مهربان‏تر، مسلمانان را زير بال و پر گرفته و به تغذيه معنوى و علمى ايشان همت مى‏گماشتند، تا اين كه سينه و سينه معارف الاهى و قرآنى و نبوى (ص) به نسل كنونى شيعه اثنى عشر منتقل گرديد و در منابع حديثى و تفسيرى ثبت و ضبط و حفظ شد. تا بالاخره مصلح موعود (عج) از پرده غيب به درآيد و اسلام را از غربت به درآورده و تفرقه‏ها را برداشته و كل جهان را در زير پرچم اسلام ناب محمدى (ص) در آورد.

شكى نيست كه تأكيدات و سفارشات پیامبر(ص) به ولايت على (ع) و تمسك به عترت و قرآن در كنار يك ديگر به جهت وحدت مسلمين از يك سو و پيشگيرى از انحراف و تحريف در تفسير و تبيين دين بوده است، كه نفع آن يعنى نيل به هدايت و سعادت واقعى و فيوضات اخروى عايد خود مسلمين است و إلا رویگردانى كل عالم از اهل بيت‏(ع) ، ضررى را متوجه مقام و منزلت ايشان نزد خداوند نمى‏كند،[23] چنان كه رويگردانى كل انسان‏ها و شرك و كفر همه آنها هم ضررى را متوجه خداوند نمى‏نمايد، بلكه خود دچار خسران و زيان مى‏شوند.[24]

نه روى آورى مسلمين چيزى بر ثواب ايشان مى‏افزايد و نه رويگردانى آنها چيزى از ثواب آنها مى‏كاهد زيرا ايشان بندگان مخلص خداوند بودند كه تمام تلاش خود را در راه هدايت مردم نموده و بالاخره راحت و آسايش زندگى و جان شيرين خود را در اين راه نثار و ايثار نمودند و در راه هدايت و نجات خلق از تحريفات و انحرافات از هيچ كوششى دريغ ننموده و از كمترين فرصت‏ها بيشترين استفاده را براى حفظ دين نمودند. پس خون بها و اجر آنها با خدا است: “انّ هذا لكم جزاءً و كان سعيكم مشكورا”.

منابع و مآخذ:

1. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، ص 212 – 161.

2. سبحانى، جعفر، آيين وهابيت.

3. سبحانى، جعفر، شيعه پاسخ مى‏دهد.

4. شهرستانى، عبدالكريم، ملل و نحل، ج 1، ص 188 – 27

5. شيرازى، سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور.

6. صافى، لطف اللَّه، منتخب الاثر.

7. عاملى، شيخ حر، وسائل الشيعه.

8. علامه عسكرى، نقش عاشيه در اسلام.

9. قرآن كريم + تفاسير شيعه و سنى ذيل آيات مذكور در پاورقى‏ها.

10. قمى، شيخ عباس، تتمة المنتهى.

11. قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، كنزالدقايق، ج 3، ص 31 – 36 ، 58 ؛ ج 4، ص 166 – 196.

12. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار.

13. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 و 2، درس 38 – 40.

برتری تشیع بر سایر مذاهب

روشن است که انتخاب دین و مذهب یک امر عاطفی و دل بخواهی نیست بلکه یک وظیفه و واجب عقلی است! آیا صرف علاقه و محبت دارای پشتوانه محکم استدلالی است؟ در صورتی که علاقه از روی برهان و استدلال باشد حتماً به خاطر نقاط قوتی است که تنها در مکتب تشیع، آنها یافت می شود که در این صورت خود به خود ضعف ها و کاستی های دیگر مذاهب و فرقه ها روشن خواهد شد.

تفاوت اصلی شیعه و برتری آن بر سایر مذاهب اسلامی در نوع نگاه و اعتقاد شیعه به مسئله امامت و ولایت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است. در این جا به پاره ای از اعتقادات شیعه در مسئله امامت اشاره می کنیم:

1. شیعه، دوازده امام (ع) را که در احادیث پیامبر اکرم(ص) به اسامی آنان تصریح شده است[25] از هر گونه خطا، نسیان و گناه معصوم می داند.

2. شیعه برای امام معصوم (ع) تمام شوؤن پیامبراکرم (ص) به جز مسئله وحی را قائل است.

3. شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع دینی (مبین و حافظ دین و مفسر آیات قرآن)می داند.

4. شیعه ، امام معصوم (ع) را دارای ولایت تکوینی و قدرت تصرف در پدیده های عالم می داند.

5. شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع سیاسی و برترین رهبر در مسائل اجتماعی و دارای شأن قضاوت می داند و اطاعت کامل از او را بر خود واجب می شمارد.

6. شیعه، امام معصوم (ع) را در مسائل علمی صرف، عالم ترین افراد می داند.

اما متأسفانه سایر مذاهب اسلامی و از جمله مالکی و حنفی و … چنین اعتقادی ندارند و نسبت به اهل بیت و امامان معصوم ما تنها به محبت و اعتقاد به وثاقت آنان اکتفا کرده اند.

7. از ویژگی های تشیع اطاعت و پیروی کامل از امام علی(ع) و اهل بیت (ع) است که از نظر اسلام بسیار اهمیت دارد و در روایات متعددی که اهل تسنن نیز نقل کرده اند، معیار و شرط خداوند در پذیرش اعمال مردم، پذیرش ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) عنوان شده است![26]

حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: «نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و یاد او عبادت است. و ایمان کسی جز با دوستی با او و بیزاری جستن از دشمنان او پذیرفته نمی شود»[27].

آنچه از این روایت برداشت می شود آن است که: «اصلاً، شرط پذیرش ایمان (چه رسد به اعمال عبادی!) داشتن ولایت و برائت است.

و نیز علمای اهل سنت نقل کرده اند که:

«پیامبر اکرم (ص) فرمودند: یا علی! اگر کسی به اندازه عمر (حضرت) نوح خدا را عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و به اندازه ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آنگاه در (مکه) بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، ولی، ولایت تو را – ای علی! – نداشته باشد، بوی بهشت به مقام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد».[28]

اما این که منظور از ولایت علی (ع) چیست، باید از موارد استعمال آن در آیات قرآن مجید و در شأن حضرت علی (ع)،روشن شود ، قرآن می فرماید :« سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همان ها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. »[29]

شك نيست كه كلمه” ولى” در آيه به معناى دوست و يا ناصر و ياور نيست؛ زيرا ولايت به معناى دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مى‏خوانند، و در حال ركوع زكات مى‏دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى‏گيرد، همۀ مسلمانان بايد يك ديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اين كه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يك ديگر باشند.

از اين جا روشن مى‏شود كه منظور از” ولى” در آيه فوق ولايت به معناى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص اين كه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (ص) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است.‏

در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روايات متعددى دائر بر اين كه آيه فوق در شأن على (ع) نازل شده نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آيه در باره على (ع) قناعت گرديده است.[30]

اگر کسی با نگاه شیعه به مسئله امامت و رهبری بنگرد و اعتقادش به امامت و رهبری ،اعتقاد شیعه باشد مسیر زندگی او دگرگون خواهد شد و مسائل و سؤالات و مشکلات دینی را از هر کسی نمی گیرد و زمام اختیار خود را در مسائل سیاسی به دست هر کسی نمی دهد و همیشه مطیع و پیرو امام معصوم (ع) خواهد بود.

اگر چه پیروان همۀ مذاهب اسلامی نسبت به حضرت علی (ع) و فرزندان آن حضرت (امامان معصوم) ارادت، محبت و مودّت دارند، اما ولایت به معنای کامل و دقیقی که مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) است تنها در مذهب تشیع جعفری اثنی عشری موجود است و هر مسلمانی وظیفه دارد نزدیک ترین مکتب به قرآن و سنت پیامبر (ص) را انتخاب کند.

فرق و مذاهب فعال در افغانستان و پاکستان

مذاهب در کشور افغانستان

در کشور افغانستان فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:

الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه، حنبلی (سلفیه).

ب. فرق کلامی: شیعه و ماتریدیه.

ج. مسلک های صوفیه: قادریه، نقشبندیه، چشتیه.

مذاهب فقهی فعّال در افغانستان:

الف. مذهب فقهی حنفی؛ پیروان ابوحنیفه نعمان بن ثابت (م 150 هـ). طریقه ابو حنیفه در استنباط احکام آن بود که با اصحاب خود مشورت می کرد و چون به رأی معینی می رسید، دستور نگارش آن را می داد و در اجتهاد به مسائل فرضی نیز می پرداخته است. ابوحنیفه، سردمدار اهل رأی محسوب می شود. او در منابع، نخست به قرآن و پس از آن، به سنت صحیح و سپس به اقوال اصحاب مراجعه می کرد و چون به اقوال بزرگانی مانند ابراهیم و شعبی و ابن سیرین می رسید، می گفت، هم رجال و نحن رجال. پس به سراغ قیاس، استحسان، اجماع و عرف می رفت.[31]

ب. مذهب شیعه امامیه؛ پیروان امامان 12 گانه از اهل بیت پیامبر مکرم اسلام(ص) از فرزندان امام حسین (ع) طریق فقهی این مذهب بیشتر متأثر از احادیث و نظرات امام باقر(ع) و امام صادق (ع) است. در روش فقهی شیعه منابع فقهی عبارتند از: قرآن، سنت (قول و فعل و تقریر معصوم)، اجماع کاشف از قول معصوم، و عقل[32].

سلفیه: کسانی که خود را به سلف؛ یعنی اصحاب و تابعین منسوب می کنند. آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می پنداشتند که تمام آرای شان به احمد بن حنبل منتهی می شود، همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید. سپس در قرن هفتم ابن تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آن، دو چندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود. سپس در قرن دوازدهم در شبه جزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب، این اندیشه ها را احیاء کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند.

روش سلفی ها به زعم خودشان، همان روشی است که در زمان صحابه و تابعین مرسوم بود؛ یعنی عقاید را از کتاب و سنت دریافت می کنند. آنان در تعارض بین عقل و نقل، نقل را مقدم می دانند و از تأویل و خلاف ظاهر گفتن به جد پرهیز می کنند. سلفیان به توحید به خصوص توحید عبادی بسیار تاکید دارند ولی به جهت فهم نادرست از آن هر گونه تقرب به صالحان، و زیارت قبور صالحان را ناسازگار با توحید می دانند[33].

الآن گروه طالبان که در افغانستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدیدی می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی اعمال می کنند و باعث بدبینی مردم دنیا نسبت به اسلام و مسلمانان شده اند، منسوب به سلفی هستند.

فرق کلامی فعال در افغانستان:

الف. شیعه که توضیح آن داده شد.

ب. ماتردیدیه: پیروان مکتب ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (م 333) را ماتریدی می نامند این مکتب همزمان با مکتب کلامی اشعری  اوائل قرن چهارم به وجود آمده است. ماتریدی در روش استدلالی کلامی، نزدیک ترین مکتب کلامی اهل سنت به تشیع است برخی از عقاید ماتریدی بدین قرار است: 1. نفی تشبیه در مورد صفات خدا و تأویل آیات مربوطه 2. اعتقاد به حسن و قبح عقلی 3. امکان رؤیت الاهی در قیامت 4. عینیت صفات با ذات  هر چند برخی از متأخرین آنها به زائد بودن صفات بر ذات، اشاره کرده اند[34].

مسالک و طرق تصوف:

الف. قادریه: پیروان عبدالقادر گیلانی حنبلی مذهب. این فرقه بزرگترین و گسترده ترین فرقه صوفی در تمام کشورهای اسلامی است. از بزرگان طریقۀ قادریه، عبدالقادر جزایری و دارالشکوه هستند.[35]

ب. نقشبندیه: آن چه معروف است بنیانگذار این فرقه «عبدالخالق غجدوانی» است که در قرن ششم می زیسته است. البته نقشبندی های امروزه به بهاء الدین نقشبند از بزرگان قرن هشتم منسوب اند.

این فرقه بعد از «قادریه» گسترده ترین فرقه صوفی است که محدود به یک منطقه خاص نیست. این فرقه را به خلیفۀ اول می رسانند، ولی در سلسلۀ مشایخ آنها نام امام جعفر صادق (ع) نیز وجود دارد. عارفانی چون خواجه محمد پارسا، عبدالرحمن جامی و شیخ احمد سرهندی در این سلسلۀ تربیت یافته اند. گفته شده در میان فرقۀ نقشبندیه، (بر خلاف اکثر فرقه های صوفیه) گرایشات شیعی وجود ندارد.

اصول مسلک نقشبندیه عبارتست از: دوام ذکر، مراقبه و طاعت مرشد.[36]

ج. چشتیه: پیروان خواجه معین الدین چشتی م663 ، از تعلیمات آنها نظام مرید و مرادی، ذکر، مراقبه، سماع است.

در ذکر باید مرید، تصور کند که شیخش شخصاً حاضر است. از آداب آنان بوسیدن پاهای پیران و سجده در برابر ایشان است[37].

مذاهب در کشور پاکستان

در کشور پاکستان نیز فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:

الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه،حنبلی (سلفیه).

ب. فرق کلامی:شیعه و ماتریدیه.

ج. مسلک های صوفیه: دیوبندیه، بریلویه، چشیته، قادریه.

مذاهب فقهی در پاکستان:

الف. ب. ج. حنفی، شیعه و حنبلی (سلفیه) که قبلاً توضیح آن گذشت ولی بیان تذکری در این جا ضروری به نظر می رسد: این که در حال حاضر گروه سپاه صحابه  که در پاکستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدید و حمله به عزاداران امام حسین (ع)و ترورهای ناجوانمردانه می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی برای مسلمانان ارائه می کنند به جای تلاش جهت رسیدن به مغز و حقیقت دین به پوسته و ظاهر آن اکتفاء کردند و خودشان را به سلفی ها منسوب می دانند و به این انتساب افتخار می کنند.

مذاهب کلامی در پاکستان:

ماتریدیه و شیعه که توضیح آن ها گذشت.

مسالک و طرق تصوف:

الف. دیوبندیه: منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند از شهرهای تابع سهارنپور هندکه به وسیلۀ شیخ قاسم نانوتوی (م 1297) تأسیس گردید. هدف اصلی تأسیس این مدرسه از سوی مؤسسان، تقویت مبانی اسلام بر اساس مذهب حنفی اعلام شد. گفته شده مذهب بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، در اعتقادات ماتریدی، در فقه حنفی و در طریقت، طریقۀ چشتیه را دنبال می کنند؛ هر چند به طرق نشقبندیه، قادریه و سهروردیه نیز ارادت دارند.

از عقاید دیوبندیه می توان به:  1. وحدت وجود 2. آداب صوفیانه 3. جواز زیارت قبور اولیاء و انبیاء 4. جواز توسل به ساحت مبارک پیامبر(ص) 5. در بخش صفات الهی به تأویل ظواهر برخی آیات، اشاره کرد.

ب. بریلویه: مکتب منسوب به احمد رضا خان بریلوی (1272 – 1340) بریلویه فرقه ای صوفی از سلسله قادریه است. در واقع بریلویان پیرو «میان میر» از بزرگان طریقۀ قادریه، هستند که سخت تحت تأثیر ابن عربی است؛ لذا عقاید بریلویه را در وحدت وجود و امهات عقاید ماتردیدیه مانند حسن و قبح عقلی و عینیت صفات و ذات، می توان خلاصه کرد. البته بریلویان امروزه بیشتر به حدیث گرایش دارند تا تصوف[38].

نکته مهم: انگلیس ها، به حرکت سید احمد بریلوی لقب وهابیت داده اند به همین دلیل معمولا برای ادامه دهندگان راه آنها لقب «وهابیت» به کار می رود، اما منظور آن وهابیّت مطرح و مشهور نیست و رابطۀ وهابیّت با دیوبندیه و بریلویه، رابطه صد در صد حسنه نیست، ولی از آنجایی که در سال های اخیر رویکرد حدیثی آنها بیشتر شده به وهابیت نزدیک شده اند ولی همچنان بین آنها و وهابیّت فرق هایی وجود دارد.

چشتیه و قادریه که توضیح آنها گذشت.

برای اطلاع بیشتر به منابعی که در این نوشتار مورد استناد قرار گرفته است، مراجعه شود.

تفاوت آداب و رسوم در مراسم مذهبی (اسلامی)

در همه ادیان، مراسم و بزرگ داشت هایی برای تعظیم شعائر، اهداف، آرمان ها و ارزش های آن مکتب وجود دارد. در دین مبین اسلام و به خصوص مذهب تشیع نیز چنین مراسم هایی وجود دارد. خدواند در قرآن بزرگ داشت نشانه های خود را خواستار شده و این عمل نیکو را نشأت گرفته از تقوی دانسته و می فرماید: … هر کس شعائر الاهی را بزرگ شمارد به­­درستی که آن از تقوای قلوب است.[39]

پس برگزاری بزرگ داشت ها، از امور مطلوب و پسندیده است، اما این بدیهی است که هر قوم و ملتی در شکل و شیوه اجرای این بزرگ­ داشت ­ها آداب و رسوم مخصوص به خود را دارا می باشند. این گونه رسومات تا وقتی که مخالف با اسلام و دستورات اسلامی نباشد اشکالی نداشته و مورد قبول دین مبین اسلام است. به عنوان مثال برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع)، گریه کردن و گریاندن در عزای حسینی، از اموری است که در مکتب تشیع بسیار بر آن تأکید شده است[40] اما نحوه عزاداری و بزرگ داشت این واقعه مهم در میان کشور ها و فرهنگ های مختلف، متفاوت است. حتی در شهرهای ایران برگزاری این آیین کاملاً شبیه به هم نیست، بلکه هر منطقه ای برای خود آیین خاص و ویژه ای دارد. آن چه که در این گونه مراسم ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، بزرگ داشت یاد و نام امام حسین (ع) است و در درجه دوم باید شکل مراسم نیز با اصول و دستورات اسلامی مخالفت نداشته نباشد. در ایران از زمان های قدیم مرسوم بوده است که مجالسی برگزار شود و دسته جات عزاداری به خیابان ها بیایند و عزاداری کنند که این روش مورد قبول و تأکید علماء هم بوده است، چنان که امام خمینی (ره) می فرماید: “ما باید حافظ این سنت های اسلامی، حافظ این دسته جات مبارک اسلامی{باشیم} که در عاشورا، در محرم و صفر در مواقع مقتضی به راه می افتد، تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند”[41]. مرحوم شیخ طوسی از امام صادق (ع) حدیثی نقل می کند که نشان می دهد سادات فاطمی در زمان ایشان چگونه عزاداری می کردند، امام (ع) می فرماید: سادات فاطمه پیراهن در این مصیبت پاره می کردند و به گونه های خود  سیلی می زدند. امام (ع) این سنت سادات فاطمه را با این جمله تأیید می فرماید که : “برای مثل حسین (ع) باید چنین کرد”[42].

متأسفانه باید گفت در این میان تحریفات و یا اعمال خلاف شرعی از ناحیه عده ای از بی خبران اتفاق افتاده است که علما آگاه و بیدار شیعه در مقابل این گونه از امور، موضع خود را مشخص کرده و تکلیف همگان را نیز روشن نموده اند. مثلاً قمه زنی وسیله ای برای ابراز ارادت بوده، اما بنابر مصالح جهان اسلام امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب فرمودند: «در وضع موجود قمه نزنند، و آیت الله خامنه  ای (حفظه الله ) فرمودند: قمه زنی علنی و همراه با تظاهر حرام و ممنوع است». [43]

خلاصه تفاوت هایی که در انجام مراسم مذهبی (در مواردی که  چگونگی برگزاری آن از طرف شارع به ما نرسیده است و مردم را در این باره آزاد گذاشته است[44]) وجود دارد، به خاطر تفاوت های فرهنگی و آدب و رسوم جوامع مختلف است که امری کاملا طبیعی و قابل قبول است.

فرقه های اساسی شیعه

در مورد تعداد فرقه های اساسی شیعه چند قول وجود دارد:

بغدادی در کتاب خود اصول فرق شیعه را سه فرقه دانسته است: زیدیه، كیسانیه، امامیه، وی در آغاز غلات را نیز از انشعابات شیعه دانسته، ولی بعداً یاد آور شده است كه چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرق های اسلامی به شمار نمی آیند.[45]

شهرستانی اسماعیلیه را نیز در شمار شعبه های اصلی آورده است، و فرقه های اصلی شیعه را پنچ فرقه می داند.[46]

خواجه طوسی (ره) در قواعدالعقاید با نظریه بغدادی موافقت نموده و اصول فرق شیعه را “زیدیه، كیسانیه، امامیه” دانسته است”.[47] قاضی عضد الدین ایجی نیز اصول فرق شیعه را سه می شمارد: كیسانیه، امامیه، زیدیه.

بعضی نیز اصول فرق شیعی را چهار فرقه، امامیه، كیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه می دانند.

آنچه مشهور بین علمای شیعه و تاریخ نگاران ملل و نحل است، این است که اصول فرق تشیع سه فرقه است، اما در مورد شاخه ها و فروع فرق اختلاف نظر وجود دارد.

برای اطلاع بیشتر به کتاب های : الفرق بین الفرق ، ملل و نحل ،قواعد العقاید مراجعه شود.

کتاب های اعتقادی فرق شیعه

کتاب های منبع و دست اوّلی که معمولاً اندیشمندان فرق به آن رجوع و استناد می کنند، عبارتند از: فرق الشیعه نوبختی، الملل و النحل شهرستانی، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ابن حزم اندلسی و هم چنین کتاب های بحوث في الملل و النحل سبحانی، فرهنگ فرق اسلامي محمد جواد مشكور، فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامی استاد سبحاني، فرق و مذاهب كلامی علي ربّاني گلپايگاني و آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، رضا برنجكار و … .


[1] ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 394.

[2] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های 194 (سایت: 1192)، 1000 (سایت: 1252) و 1523 (سایت: 2011) مراجعه فرمایید.

[3] مائده، 3 و 67.

[4] ارشاد، شیخ مفید،  ترجمه، رسولى محلاتى ج ‏1 164 فصل 50 ، جريان حجة الوداع  و آمدن على (ع) از يمن به مكه معظمه و داستان غدير خم …..  ص : 158؛ روضه كافى، ترجمه، كمره‏اى ج ‏1، 97 ،خطبه از امير المؤمنين(ع) …..  ص  94.

[5] فتح، 15؛ نساء، 63 – 49.

[6]. الابانة الکبری، ابن بطة، ج 1، ص 3؛ خصال، ص 585.

[7]. کنزالعمال، ج 1، ص 44، باب الاعتصام بالکتاب و السنة.

[8] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:

1. صراط مستقيم و عوامل انحراف ، سؤال 164 (سایت: 1194).

2. اسلام و مسئله ی جبر و اختيار،سؤال 130 (سایت: 1237).

[9] توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 11.

[10] اسراء،   71.

[11] سجده، 24.

[12] قصص، 41.

[13] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51، ص 160، دار الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[14] كافى، ج 1، كتاب فضل العلم، ح 6، ص 78.

[15] همان، ح 5، ص 89.

[16] همان، ح 5، ص 77.

[17] ر.ك: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، ج 1، ص 69 – 73 ؛ وسائل، ج 5، ص 538.

[18] توبه، 122.

[19] وسائل، ج 18، باب صفات القاضى، باب، 11، ح 10، ص 102 – 101.

[20] نساء، 59.

[21] منتخب الاثر، ص 101 ؛ غاية المرام، ج 10، ص 267 ؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 123؛ ينابيع المودة، ص 494.

[22] ر. ک نمايه: امامت درسن طفوليت، سؤال 285.

[23] سبأ، 47؛ شورى، 23؛ هود، 51.

[24] آل عمران، 176 – 179 و 144؛ محمد، 32 – 34؛ نساء، 131 – 133.

[25] بحارالأنوار ج : 36 ص : 362.

[26] مناقب خوارزمی، 19 و 252.

[27] مناقب خوارزمی، 19 و 212؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی، 214. «… النظر الی وجه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عبادة و ذکره عبادة و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البرائة من اعدائه».

[28] “… ثم لم یوالیک یا علی لم یشم رائحة الجنة و لم یدخلها”مناقب، خطیب خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، 1/37.

[29] مائده، 55، “إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ”.

[30] تفسير نمونه، ج ‏4، ص 424 و 425.

[31] ضمیری، جستاری در مکاتب فقهی، بخش مذهب حنفیه؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، انتشارات مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، تابستان 1384، چاپ اول.

[32] طباطبایی، شیعه در اسلام.

[33] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، بخش سلفی، نشر ادیان، بهار 1386، قم، چاپ اول.

[34] فرق تسنن، جلالی، مقالۀ ماتریدیه.

[35] غنی، قاسم، تاریخ تصوف، انتشارات زوار، تهران، 1383، چاپ نهم.

[36] همان.

[37] زرین کوب، عبدالحسین، در جستجوی تصوف.

[38] همان.

[39] حج، 32.

[40] مقتل مقرّم، ص 96.

[41] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 341 به نقل از صحیفه ی نور ج 15، ص 2041.

[42] مقتل مقرّم، ص 97- تهذیب، ج 2 ص 283 ( آخر بحث کفارات).

[43] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، صص 386 و 387.

[44] بر خلاف عباداتی مثل نماز و … که شارع مقدس اسلام شکل برگزاری و نحوه ی آن را هم بیان کرده است و به احدی اجازه نداده است که نماز را بر طبق زبان، عادات و رسوم منطقه ی خاص خودش بخواند.

[45] الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهر، ص 21- 23.

[46] ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 147.

[47] طوسی، خواجه نصیر، قواعد العقاید، تحقیق، ربانی، علی، ص 110.