searchicon

کپی شد

عدالت صحابۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله)

درباره عدالت صحابه ذکر نکات زیر ضروری است:

1. ادعا شده که شیعه شأن صحابه را کوچک می شمارد در حالی که این تهمتی بیش نیست؛ زیرا شیعه به پیروی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) اکثر صحابه را بزرگ و محترم می شمارد.

خوب است به عنوان نمونه به سخنی از امیرمؤمنان اکتفا کنیم، ایشان می فرمایند: من هنگامى كه از اصحاب محمد (صلى اللَّه عليه و اله) ياد مى‏كنم يك نفر را كه به آنها شباهت داشته باشد مشاهده نمى‏كنم، آنها هنگام صبح غبار آلود و زرد چهره و در اثر شب‏زنده‏دارى و عبادت داراى رنگ هاى زردى بودند. آنها شب را به سجده و قيام گذرانيده، گاهى چهره‏ها و زمانى گونه‏ها را بر خاك گذاشته بودند، آنها هنگامى كه به ياد معاد و روز قيامت مى‏افتادند مانند آتش سرخ مى‏شدند، پيشانى آنان مانند زانوى بزها پينه بسته بود؛ زيرا آنها بسيار سجده مى‏كردند، هنگامى كه نام خداوند برده مى‏شد از ديدگان آنها اشك جارى مى‏شد و مانند درخت در مقابل باد حركت مى‏كردند، آنها از عتاب خدا ترس داشتند و به ثواب اميدوار بودند.[1]

2. اما برخی از آیات وجود دارد که از ظاهر آنها تأیید همۀ صحابه فهمیده می شود.

ولی در کنار آن، آیاتی وجود دارد که می تواند مبین آن آیات باشد. خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

الف. «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظِيمٍ‏»[2] آیا این آیۀ قرآن گواه بر این نیست که منافقینی از اصحاب حتی بعد از یکی دو سال صدر اسلام، بودند که بعضی از آنان شناخته شده نبودند؟!

ب. وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ‏.[3]

ج. وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ‏.[4]

د.  لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا.[5]

هـ. عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ‏.[6]

و. لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ.[7]

ز. كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ‏.[8]

پس گروهی از مؤمنین کراهت داشتند از این که پیامبر را در جنگ همراهی کنند.

ح. وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً.[9]

ط. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ‏.[10]

این در حالی است که خطاب در این جا با “یا ایها الذین آمنوا” است و این را می دانیم که خداوند باری تعالی کسانی که در کوچ کردن به سوی جهاد سستی به خرج می دادند (متثاقلين از نفر به جهاد در حرِّ و گرما) را به گفتار خودش این گونه تهدید فرموده است که: قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ‏.[11]

ی. وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِينَ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ‏.[12]

شکی نیست که اوّلاً و بالذات این آیات متوجه اصحاب و صحابۀ پیامبر (ص) بوده است و آیا با این آیات می توان جمیع اصحاب را عادل انگاشت و گفت کسی که پیامبر (ص) را برای لحظه ای دیده باشد او عادل است. حقیقت این است که عده ای برای این که ظلم و تجاوز اموی ها را توجیه نمایند به این نظریه ها روی آوردند. و از این رو است که ما می گوییم اگر به آیات قرآن مراجعه کنیم در می یابیم که اصحاب از درجات گوناگونی برخوردار بودند و نمی توانیم به عدالت جمیع صحابه حکم دهیم؛ زیرا این آیات صراحت دارند که در بین اصحاب كذابين، منافقين، عصاة ، مجادلين با رسول اللّه (ص) در امر قتال، متثاقلين از قتال، منكرين بر آن حضرت (ص)، كارهين از خروج با آن حضرت و …، وجود داشته اند.[13]

همان گونه که مشاهده شد در بعضی از این آیات، خطاب با «یا ایها الذین آمنوا» است؛ یعنی این خطابات تند متوجه مؤمنین است.

و همچنین معلوم شد که طبق این آیات حصر صحابۀ رسول خدا (ص) به عادل و منافق نمی تواند درست باشد؛ یعنی این گونه نیست که اگر یک صحابی را عادل ندانستیم حتماً او را منافق بدانیم، بلکه می تواند جزو گناهکار باشد و بدیهی که با صرف گناه کسی در زمرۀ منافق اصطلاحی قرار نمی گیرد.

3. گفته می شود که در یکی دو سال ابتدای صدر اسلام نفاق از بین رفته و صحابی منافق از غیر آن شناسایی شده اند در حالی که اولاً: نفاق چیزی نیست که از بین رفتنی باشد و می تواند تا قیام قیامت وجود داشته باشد و ثانیاً: مگر نه این است که رسول خدا در اواخر عمرشان بارها از آنانی که در کنارش بوده اند، ترسیده اند. در متون اهل سنت این روایت نقل شده است که آن گاه که آیۀ “بلغ ما أنزل إليك من ربك” نازل شد رسول اکرم (ص) فرمود: «أي رب جز اين نيست كه من تنها هستم، چگونه كنم؟ مردم بر من اجتماع خواهند كرد» سپس آیۀ “و إن لم تفعل فما بلغت رسالته” نازل شد.[14]

یقیناً اين خوف و ترس، خوف از كفار نبوده است؛ زیرا در روز غدير که در سال دهم هجرت اتفاق افتاد، كفاری نبود كه پیامبر (ص) مأمور به تبليغ حکم الاهی به ایشان باشد. و اگر صحابۀ با اخلاص حضرت بسیار بوده پس چرا آن حضرت ‏فرموده است: «انما أنا واحد، كيف اصنع يجتمع علي الناس»؟[15]

4. در قرآن آیاتی وجود دارد همانند این آیه که “وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ‏”.[16]

همان طوری که بیان شد این آیات به صورت واضح عدالت را از جمیع صحابه نفی می کند و احتمال ارتداد بعضی را اثبات می نماید.[17]

5. مطرح کنندگان عدالت همه صحابه، از تاریخ غافل هستند؛ زیرا تاریخ می گوید در بین صحابه بودند افرادی که دیگران را به ناحق کشته اند یا زنا کرده اند مانند وليد و مغيره[18] یا از قاسطين و ناكثين و مارقين بودند.

و دقیقاً بر همین اساس است که، شافعی می گوید: شهادت چهار تن پذیرفته نیست این چهار تن عبارتند از معاوية و عمرو بن العاص و المغيرة و زياد.[19]

شاهد دیگر گفتار ما این است که عده ای از خود اصحاب، عده ای دیگر را عادل نمی دانستند و حتی گاهی پیش می آمد که به هم دیگر نسبت نفاق می داده اند.[20]

 


[1]. قَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ؛ نهج البلاغة، رقم الخطبة 97.

[2]. و برخى از باديه‏نشينانى كه پيرامون شما هستند منافقند، و از ساكنانِ مدينه [نيز عدّه‏اى‏] بر نفاق خو گرفته‏اند. تو آنان را نمى‏شناسى، ما آنان را مى‏شناسيم. به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏كنيم؛ سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏شوند. توبه، 101.

[3]. و محمد، جز فرستاده‏اى كه پيش از او [هم‏] پيامبرانى [آمده و] گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمى‏گرديد؟ و هر كس از عقيده خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمى‏رساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد. آل عمران، 144.

[4]. و به خدا سوگند ياد مى‏كنند كه آنان قطعاً از شمايند، در حالى كه از شما نيستند، ليكن آنان گروهى هستند كه مى‏ترسند. توبه، 56.

[5]. با آن كه قبلاً با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن‏] نكنند، و پيمان خدا همواره بازخواست دارد. احزاب، 15.

[6]. خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه [حال‏] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟ توبة، 43.

[7]. آيا نديدى كسانى را كه به آنان گفته شد: «[فعلاً] دست [از جنگ‏] بداريد، و نماز را برپا كنيد و زكات بدهيد»، و[لى‏] همين كه كارزار بر آنان مقرّر شد، به ناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشركان مكّه‏] ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سخت‏تر. و گفتند: «پروردگارا، چرا بر ما كارزار مقرّر داشتى؟ چرا ما را تا مدّتى كوتاه مهلت ندادى؟» نساء،77.

[8]. همان گونه كه پروردگارت تو را از خانه‏ات به حقّ بيرون آورد و حال آن كه دسته‏اى از مؤمنان سخت كراهت داشتند با تو در باره حقّ -بعد از آن كه روشن گرديد- مجادله مى‏كنند. گويى كه آنان را به سوى مرگ مى‏رانند و ايشان [بدان‏] مى‏نگرند. و [به ياد آوريد] هنگامى را كه خدا يكى از دو دسته [كاروان تجارتى قريش يا سپاه ابوسفيان‏] را به شما وعده داد كه از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتيد كه دسته بى‏سلاح براى شما باشد، و[لى‏] خدا مى‏خواست حقّ [=اسلام‏] را با كلمات خود ثابت، و كافران را ريشه‏كن كند. تا حقّ را ثابت و باطل را نابود گرداند، هر چند بزهكاران خوش نداشته باشند. انفال، 5- 8.

[9]. و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدينه، ديگر شما را جاى درنگ نيست، برگرديد». و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏خواستند و مى‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است» و[لى خانه‏هايشان‏] بى‏حفاظ نبود، [آنان‏] جز گريز [از جهاد] چيزى نمى‏خواستند. احزاب، 13.

[10]. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى‏شود: «در راه خدا بسيج شويد» كُندى به خرج مى‏دهيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده‏ايد؟ متاع زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست. توبه، 38.

[11]. بر جاى‏ماندگان، به [خانه‏] نشستنِ خود، پس از رسول خدا، شادمان شدند، و از اين كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند، كراهت داشتند، و گفتند: «در اين گرما بيرون نرويد». بگو: «-اگر دريابند- آتش جهنّم سوزان‏تر است». توبة، 81.

[12]. و اگر [به راستى‏] اراده بيرون رفتن داشتند، قطعاً براى آن ساز و برگى تدارك مى‏ديدند، ولى خداوند راه‏افتادنِ آنان را خوش نداشت، پس ايشان را منصرف گردانيد و [به آنان‏] گفته شد: «با ماندگان بمانيد». اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمى‏افزودند، و به سرعت خود را ميان شما مى‏انداختند و در حق شما فتنه‏جويى مى‏كردند، و در ميان شما جاسوسانى دارند [كه‏] به نفع آنان [اقدام مى‏كنند]، و خدا به [حال‏] ستمكاران دانا است. توبه، 45- 47.

[13]. نک: الآلوسى و التشيع، ص، 69.

[14]. حدثني الحارث بن محمد قال، حدثنا عبد العزيز قال، حدثنا سفيان الثوري، عن رجل، عن مجاهد قال: لما نزلت:”بلغ ما أنزل إليك من ربك”، قال: إنما أنا واحد، كيف أصنع؟ تجَمَّع عليّ الناس! فنزلت:”و إن لم تفعل فما بلغت رسالته”، الآية. تفسیر طبری، ج 10، ص 468؛ أخرج أبو الشيخ عن الحسن أن رسول الله (صلى الله عليه و سلم) قال« إن الله بعثني برسالة فضقت بها ذرعاً ، و عرفت أن الناس مكذبي، فوعدني لأبلغن أو ليعذبني، فأنزل: {يا أيها الرسول بلِّغ ما أنزل إليك من ربك} » . و أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ عن مجاهد قال : لما نزلت {بلغ ما أنزل إليك من ربك} قال: يا رب، إنما أنا واحد كيف أصنع ليجتمع عليّ الناس؟، فنزلت {و إن لم تفعل فما بلغت رسالته}. الدر المنثور، ج 3، ص 418. نک: نرم افزار المکتبة الشاملة.

[15]. نک: عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج ‏9، ص، 230-228.

[16]و محمد، جز فرستاده‏اى كه پيش از او [هم‏] پيامبرانى [آمده و] گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمى‏گرديد؟ و هر كس از عقيده خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمى‏رساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد. آل عمران، 144

[17]. در این باره نگاه کنید به روایات حوض. سؤال 1589 (سایت اسلام کوئست: 1970)، نمایه: معنای ارتداد صحابه و اثبات آن.

[18]. استفاضت الأخبار بزنا المغيرة في الجاهلية و الإسلام حتّى ضرب بزناه المثل، و قصّته مع أمّ جميل أثناء ولايته على البصرة مشهورة؛ راجع: فتوح البلدان: 344، تاريخ الطبري 2/492- 494، الأغاني 16/103- 110، الكامل في التاريخ 2/384- 385، البداية و النهاية 7/66- 67. أمّا الوليد، فقد نزل فيه قوله تعالى: إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا … سورة الحجرات 49، 6؛ انظر: تفسير الطبري 11/383- 384 ح 31686- 31692، تفسير البغوي 4/191، الكشّاف 3/559، تفسير الفخر الرازي 28/120، تفسير ابن كثير 4/210.

[19]. روى عن الشافعى (رحمة اللَّه عليه) انه اسرّ الى الربيع انه لا يقبل شهادة اربعة من الصحابة و هم معاوية و عمرو بن العاص و المغيرة و زياد؛ المختصر في اخبار البشر 1/186.

[20]. أُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ يقول لسعد بن عبادة كَذَبْتَ لَعَمْرُ اللَّهِ َإِنَّكَ مُنَافِقٌ تُجَادِلُ عَنْ الْمُنَافِقِينَ ؛ صحیح البخاری، ج 9، ص 148.