searchicon

کپی شد

طبابت

مفهوم طب

طب در لغت به معنای «عَلاجُ الجسم و النفس؛[1] یعنی درمان بیماری جسم و جان است.

هم‌چنین به معنای «الرفق»؛ مُدارا در کار و لطف ورزیدن آمده است و طبیب را از آن جهت طبیب نامیده‌اند که با مدارا و تدبیر خویش اندوه را از دل می‌زداید.[2]

در اصطلاح، طب علمی است که از حالات بدن انسان اعم از چیزهایی که باعث صحت و یا زوال صحّت بدن می‌شود، بحث می‌کند. موضوع این علم بدن انسان است. به عبارت دیگر؛ طب و پزشکی دانشی است برای حفظ و ارتقای تندرستی، پیش‌گیری از بیماری‌ها، درمان بیماری‌ها و آسیب‌دیدگان. این هدف نخست با شناخت و تشخیص آسیب‌ها و بیماری‌ها سپس جلوگیری از بروز یا درمان و یا زیاد شدن آنها به انجام می‌رسد.

علم طب از نگاه دین

در آیات قرآن، سنت و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) فراوان مشاهده می شود که انسان ها را به فراگیری علم تشویق نموده اند، در این مقال این مطلب مطرح می شود که آیا علم مورد تشویق و تأیید اسلام، شامل علوم دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی و علوم بشری؛ مانند طب، شیمی، فیزیک ، ریاضی و … می شود، یا فقط علوم دینی و تفقه در دین مورد نظر است؟

توضیح این مقوله در گرو شناخت دو مسئلۀ اساسی است:

یک. گستره و دایرۀ حضور دین در زندگی انسان

دو. هدف از خلقت انسان و  انتظارات دین از وی

1. درباره موضوع اوّل؛ یعنی گستره حضور دین در زندگی انسان، باید گفت: بدون تردید دایرۀ حضور مکتب اسلام در زندگی انسان بسیار وسیع و گسترده است. به این معنا که دین در تمام عرصه های زندگی انسان، اعم از زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و … حضور دارد و برای همۀ این بخش ها دارای برنامه و قانون است. دین اسلام مانند برخی از ادیان، دین رهبانیت و عزلت نیست، همان گونه که دین صوفی گری و … نیست.

2. اراده خدای متعال بر آن قرار گرفته تا انسان خلیفه و جانشین وی در زمین باشد که آیاتی نیز بر این مسئله دلالت دارد.[3]

خدای متعال از انسان که جانشین او است خواسته که یک سری از امور را بشناسد، و شناخت و دانستن اقتضا می کند که انسان راهکار صحیح و مناسب را برای هر یک از اموری را که به آن مکلف است، اتخاذ کند. همان گونه که باید ارتباط انسان، با خدایش ارتباط عبودیت و بندگی باشد، پس باید هر آنچه را که در ارتباط با این مسئله است و شرع مقدس متکفل آن است، بداند؛ نظیر احکام دین، عقاید و اخلاق.

بنابراین، علم طب، فیزیک، شیمی، ریاضی و … تماماً از اموری است که باید بشر نسبت به آنها آگاهی داشته باشد تا بتواند زندگی همراه با آسایش وآرامشی را برای خود فراهم آورد.

البته فراگیری علوم این چنینی، واجب کفایی است؛ یعنی بر همۀ افراد جامعه واجب نیست که طبیب، فیزیک دان، شیمی دان، ریاضی دان و … باشند، بلکه اگر تعدادی به آموختن این علوم اقدام کردند، این وجوب از دیگران برداشته می شود.

روایات ما هم به این حقیقت اشاره کرده است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: “علم بر چهار دسته است؛ 1. تفقه در دین برای شناخت خداوند، احکام و …، 2. علم طب (پزشکی) برای سلامت جسم، 3. علم نحو (ادبیات) برای حفظ زبان از خطا و اشتباه در گفتار، 4. علم نجوم و ستارگان برای شناخت زمان.[4]

بدیهی است که این روایت در مقام بیان مثال و نمونه است، نه در مقام حصر علوم در این چهار علم.

بلکه محتوای روایت بر هر علم و دانش مفید تأکید دارد. به همین جهت است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده است: “علم بر دو قسم است؛ 1. علم دین برای شناخت خداوند، احکام و …، 2. علم طب (پزشکی) برای سلامت جسم.[5]

با سخن علامه حلی (ره) در بیان اقسام علم، این موضوع را به پایان می بریم.

فراگیری علم یا بر انسان واجب عینی است، یا واجب کفایی، یا مستحب است و یا حرام.

1. علمی که آموختنش بر هر انسان واجب است، آن علم خداشناسی، اثبات نبوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامت و معاد است. این نوع از علم تقلید بردار نیست، بلکه باید با دلیل و برهان باشد؛ یعنی اثبات خداوند واجب الوجود، نبوت پیامبر و عصمتش، امامت ائمه (علیهم السلام) و اعتقاد به معاد باید، با دلیل و برهان باشد، نه از روی تقلید.

2. علمی که فراگیری آن واجب کفایی است؛ عبارت است از: علم اصول فقه، کیفیت استدلال و اقامه برهان و علم طب برای معالجه انسان ها، علم ریاضی، به جهت نیاز در معاملات، تقسیم ارث و … .

3. دانشی که تعلیمش مستحب است، هر دانشی است که مردم به اندازه نیاز جامعه به فراگیری آن مشغول اند؛ یعنی به اندازۀ کافی متخصص در آن رشته وجود دارد، و یادگیری بیشتر موجب رفاه بیشتر مردم می‌شود.

4. علم حرام، هر علمی که آموختنش، به جهت قبح و ضررش از طرف شارع نهی شده است؛ مثل سحر، کهانت، قیافه و … .[6]

بهداشت و درمان در حدیث نبوی

 موضوع مورد بحث در این جا دو مسئله است:

1.  اعتبار یا عدم اعتبار حدیث منسوب به حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «خدا هیچ دردی را بدون درمان نیافریده است. 2. این که متن کامل این روایت چیست و آیا احادیث معتبر دیگری با مضمونی مرتبط در این زمینه وجود دارد یا خیر؟

مکتب حیات‌بخش اسلام برای بهداشت و سلامت جسمی و روانی انسان‌ها اهمیت ویژه‌ای قائل است. چه این‌که این بهداشت فردی باشد یا اجتماعی؛ از این رو است که در میراث و فرهنگ اسلامی اهمیت و تأکید فراوانی بر این مسئله شده است.

دسته ای از روایات در این زمینه به پیش‌گیری قبل از درمان نظر دارند و می گویند از هر چیزی که باعث آلودگی و ضرر به بهداشت اجتماعی، یا فردی می شود، باید دوری کرد؛ مانند: آلودگی آب، آلودگی هوا، قطع درختان، ریختن زباله در مجامع عمومی و … .

دسته ای دیگر از روایات انسان‌ها را به بهداشت و معالجه بیماری ها در اسرع وقت و پرهیز از خرافات و معالجات خرافی از طریق جن و چیزهای شبیه آن دعوت می کنند.

روایتی که در ابتدای بحث آمده، از این قبیل روایات است که انسان را تشویق به رفتن به سراغ معالجه از راه صحیح می کند.

 از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال شد، ای رسول خدا، آیا به سراغ درمان و معالجه برویم؟ آن حضرت در جواب فرمود: آری، “ما أنزل الله تعالى من داء إلا و قد أنزل معه دواء…”؛[7] خدای متعال هیچ درد و بیماری نفرستاد، مگر آن که برای آن درمانی قرار داد، جز مرگ که درمانی برای آن نیست.

این روایت در منابع و مصادر شیعه؛ مانند: جعفریات، دعائم الاسلام، بحارالانوار، هم‌چنین در منابع اهل سنت آمده است. از این جا است که باید به یک نکتۀ مهم توجه داشت و آن این که اگر بر فرض یک روایت – در یک کتاب معین – از نظر سند ضعیف باشد، این باعث نمی شود، تا ما آن روایت را مردود بدانیم؛ چرا که شاید شواهد و قرائنی برای صحیح بودن آن وجود داشته باشد.

برای این روایت هم مؤیداتی وجود دارد و آن روایات فراوانی است که تصریح دارند که برای هر بیماری دارو و علاجی است، مگر مرگ. البته در بعضی از این روایات برای بیماری خاص، دارویی معین ذکر شده است و گاهی روایات گفته اند که هر بیماری دارویی دارد.

شایان ذکر است روایت مذکور را که در منابع شیعه آمده با آنچه را که در منابع اهل سنت ذکر شده از جهت لفظ و مضمون با هم مطابقت دارند و این خود قرینه ای است بر مورد قابل پذیرش بودن این روایت و اطمینان به صدور آن از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله).

در این جا به چند نمونه از منابع و مصادر اهل سنت که این روایت را بیان کرده اند اشاره می کنیم:

1. مصنف ابن ابی شیبه: ابن ابی شیبه از ابو سعید خدری و او از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند: خدای متعال هیچ بیماری و دردی نفرستاد، مگر آن که برای آن، دارو و علاجی آفرید، خواه مردم بدانند یا ندانند، مگر مرگ را که دارویی ندارد.[8]

2. سنن کبری نسائی: نسائی می گوید: طارق بن شهاب نقل کرده که، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند هیچ بیماری نفرستاد، مگر آن که برای آن دارو و شفا فرستاد، به جز مرگ.[9]

3. مستدرک صحیحین: در مستدرک صحیحین به نقل از ابوسعید خدری آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند هیچ بیماری ای خلق نکرد، مگر آن که دارویش را فرستاد، چه این که مردم این مطلب را بدانند یا ندانند، مگر مرگ را که برایش دارویی نیست.[10]

در این جا روایات دیگری وجود دارد که بر اهمیت دادن به بهداشت و سلامتی تأکید دارند و آن را به نعمتی تشبیه کرده اند که مورد جهل و غفلت واقع شده است، این روایات سلامتی و بهداشت را در کنار وقت و فرصت قرار داده و آن را هم‌سنگ وقت می دانند و گاهی نیز آن را در کنار امنیت آورده و  بهداشت و سلامت را، مانند امنیت می دانند. و این نشانه اهمیت امنیت چه در جنبۀ فردی و یا اجتماعی آن است. این موضوع از چیزهایی است که امروزه جوامع بشری شدیداً به آن نیازمند است و این از مسائلی است که از چهارده قرن قبل مورد توجه اسلام بوده و هست. در این جا چند نمونه از این روایات را بیان می کنیم:

1. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: سلامتی و وقت دو نعمتی هستند که بسیاری از مردم قدر آن را ندانسته اند.[11]

2. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که اباذر را مورد خطاب قرار داده بود، فرمود: ای اباذر سلامتی و بهداشت و بها دادن به وقت دو نعمتی هستند که بسیاری از مردم قدر آن را ندانستند، من به شما سفارش می کنم که پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمار.

1- 1. جوانی را قبل از فرا رسیدن پیری

1- 2. سلامت و عافیت، قبل از رسیدن بیماری

1- 3. توانگری را قبل از آن که فقر به سراغت بیاید

1- 4. فرصت را قبل از آن که برایت اشتغال ایجاد شود

1- 5. زندگی را قبل از آن که مرگ به سراغت بیاید.[12]

3. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دو نعمت است که مورد غفلت مردم واقع شده است، امنیت و سلامتی.[13]

4. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دو نعمت است که مردم قدر آن را ندانسته اند، امنیت و سلامتی.[14]

شایان ذکر است که روایات در خصوص بهداشت و سلامتی فراوان است، برای آگاهی از آنها می توانید به کتاب های زیر مراجعه کنید:

1. طب النبی (ص).

2. طب الائمة (ع).

3. طب الامام الرضا (ع).

داروی طبیعی مؤثر بر حافظه

در این مبحث ما به معرفی یکی از ترکیبات دارویی منقول از حضرت امام علی (علیه السلام) که تأثیر شگفت انگیزی بر حافظه دارد، می پردازیم.

امام علی (علیه السلام) فرموده اند اگر کسی زعفران و سعد کوفی و عسل را با هم بیامیزد و هر روز دو مثقال از آن را بخورد، چنان حافظه ای به دست می آورد که همگان تصور می کنند که ساحر است.[15]

متن این روایت، چنین است: “عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) مَنْ أَخَذَ مِنَ الزَّعْفَرَانِ الْخَالِصِ جُزْءاً وَ مِنَ السُّعْدِ جُزْءاً وَ يُضَافُ إِلَيْهِمَا عَسَلًا وَ يُشْرَبُ مِنْهُ مِثْقَالَيْنِ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنَّهُ يُتَخَوَّفُ عَلَيْهِ مِنْ شِدَّةِ الْحِفْظِ أَنْ يَكُونَ سَاحِرا”؛ اگر شخصی محلولی تولید کند که نیم آن از زعفران خالص و نیم دیگر نیز از سعد باشد و مقداری عسل نیز به این محلول اضافه کند و روزی دو مثقال از آن بنوشد، این نگرانی وجود خواهد داشت که به دلیل تقویت حافظه، این باور به وجود آید که او ساحر است.

در این روایت، کلمه “سعد” به صورت مطلق بیان شده، اما در متن دیگری از همان کتاب مصباح کفعمی که ظاهراً روایت نبوده و تنها به عنوان تجربه بیان شده، از محلولی نام برده شده که کلمۀ “سعد کوفی” در آن وجود داشته و از موادی چون “کشمش”، “رازیانه”، “زنجبیل” و … نیز در آن نام برده شده است.[16]

راز سلامت جسمی

در این نوشتار موضوع “راز سلامت جسمی” را مورد بررسی قرار می دهیم، با این رویکرد که امامان و پیامبران، راز سلامت جسمی را می دانستند و حتی بسیاری از شفا دادن آنان از این طریق بوده، با این وجود چرا همۀ راه های درمان بیماری ها را بیان نکرده اند.

این مطلب را باید در چند مرحله، بررسی نمود:

1. آیا انسان ها می توانند همواره و تا بی نهایت، در سلامت جسمی زندگی نمایند؟

1. آیا پیامبران برای درمان بیماری های جسمی مبعوث شده اند؟

2 . آیا انسان ها باید به دنبال سلامت خود باشند یا خیر؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، راه آن چیست؟

3. آیا اصولاً، فایده ای برای بیماری و از دست دادن سلامت نیز متصور است؟

به همین ترتیب، به مطالعه موارد فوق می پردازیم:

1. در نظام هستی، چنین مقرر شده است که چند صباحی در این دنیا به سر برده، و سپس با ترک آن، روانۀ جهانی شویم که فنا و نابودی و بیماری در آن جایگاهی ندارد؛ بنابراین، از مرگ که پلی میان دنیا و آخرت است؛ گریزی نیست و هر فردی باید طعم آن را بچشد[17] و حتی پیامبران الهی نیز باید در برابر این قانون الهی تسلیم باشند.[18] آن زندگی ایده آلی که در آن، اثری از بیماری و فقر و ترس نباشد، مخصوص جهان آخرت بوده و هرگونه تلاش برای مشابه سازی آن در این دنیا، با شکست روبرو خواهد شد!

اکنون می توان برای مرگ، دو حالت را تصور نمود که در یکی از آنها، اشخاص، بدون هیچ نشانه و هشدار و در موقعیتی که در سلامت کامل هستند، پیک اجل به سراغشان آمده و به ناگاه روح را از بدنشان جدا سازد، چنان‌چه اکنون نیز در برخی موارد، چنین وضعیتی را مشاهده می نماییم. حالت دیگر، آن است که مرگ به صورت غیر منتظره نباشد، بلکه با هشدارهایی از قبل بوده که انسان های عاقل، تا حدودی بتوانند خود را برای آن آماده سازند.

نقل شده است در زمان ابراهیم(علیه السلام)، مرگ انسان ها، تنها با شیوه اول انجام می پذیرفت و مردم به ناگاه و بدون علت قبلی، جان می سپردند. ابراهیم(علیه السلام) از خداوند درخواست نمود که نشانه ای برای مرگ وجود داشته باشد که هم موجب اجر و پاداش فردی شود که قرار است بمیرد، و هم تحمل مرگ برای بستگان او، آسان‌تر باشد!، خداوند، در پاسخ ایشان، دردها و بیماری ها را نازل نمود.[19]

و این گونه است که هر چه بر عمر انسان افزوده می شود، توانایی های جسمی او کاهش یافته[20] و تا جایی پیش می رود که به مرحله “أرذل العمر” و یا پست ترین مراحل زندگی رسیده و گاهی، تمام دانش و هوش خود را نیز از دست می دهد.[21] افراد با ایمان نیز (همانند دیگر افراد) به هر بیماری دچار شده و بر اثر آن از دنیا می روند، اما (از طرفی، خود موجب آسیب‌رساندن به سلامتشان نخواهند شد و به عنوان نمونه)، خودکشی نخواهند نمود.[22]

1. با بررسی اهداف پیامبران و اؤلیای الهی، به این نکته مهم پی خواهیم برد که هدف اصلی آنان، هدایت بشر و رهنمون ساختن آنان به سمت خداوند و جهان آخرت است. آنان حتی اگر از توانایی های ویژه ای در زمینه هایی؛ چون طبابت و صنعت نیز برخوردار باشند،[23] نیامده اند که پزشک برجسته و یا معمار و صنعتگر صاحب نامی باشند و اگر هم بیمار و نابینایی را با اجازۀ مخصوص خداوند، شفا داده باشند و یا حتی اگر به مردگانی، زندگی مجدد بخشیده باشند،[24] و یا اگر در صنعت ذوب آهن، در زمان خود برجسته تر از دیگران بوده اند،[25] همچنین اگر توانایی سخن گفتن با پرندگان و دیگر موجودات را داشتند،[26] و فرض را بر آن بگذاریم که تمام این موارد، برگرفته از دانشی ویژه بوده که از جانب خداوند به آنان اعطا شده بود، اما با این وجود، همه و همه را تنها می توان در راستای همان رشد و تعالی معنوی بشر ارزیابی نمود و گرنه، حتی آنانی که روزی با اعجاز، به دست پیامبران شفا یافته اند، روز دیگری را سر در بالین بیماری و مرگ نهاده اند و امروزه اثری از آنان در جهان مادی وجود ندارد. از طرفی، خود آن پیامبران و امامان نیز گاهی بیمار شده و سلامت جسمی خود را از دست می دادند، ولی به دنبال آن نبودند که با سرِّ و راز و استفاده از اعجاز در همه موارد، به دنبال راه حل باشند، بلکه تلاش می نمودند؛ همانند دیگران با استفاده از درمان مناسب و با دعا و نیایش به درگاه الهی، بازگشت سلامتی خود را از خداوند خواستار شوند و چنین اعلام می داشتند که اگر بیمار شویم، تنها او است که شفایمان خواهد داد.[27]

به هر حال اگر بپذیریم که آنان از تمام علم طب و پزشکی اطلاع داشته اند، اما بنا نبوده است که عقول انسان ها تعطیل گردد و آنان همۀ علوم را در معرض دید جهانیان قرار دهند. آنان تنها وظیفه داشته اند که آنچه بشریت در امر هدایت به آن نیاز دارد را به صورت جامع در اختیار آنان قرار دهند که این کار را نیز کرده اند.

2. اما آیا آنچه گفته شد، بدان معنا است که نباید به سلامت جسم خود اهمیت داده و نباید جهت برطرف نمودن بیماری ها بکوشیم؟!

مطمئنا، چنین رویکردی صحیح نیست. مولا علی (علیه السلام)، از خداوند می خواهد که اعضا و جوارح او را در راستای انجام وظایف الهی، قدرتمند و قوی سازد[28] و این ممکن نیست مگر با سلامت جسم. بنابراین؛ با وجود رضایت به آن‌چه خدا خواسته و تسلیم در برابر مقدرات او باید از راه هایی که خود او پیش روی ما قرار داده است، استفاده لازم را ببریم. استفاده از دانش و تجربه های بشری همراه با درخواست از خدا و توسل به اؤلیایش از جمله مهم ترین راه‌های حفظ سلامت و شفا یافتن از مریضی است:

1-2. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: “به دنبال درمان بیماری های خود باشید؛ زیرا خداوند، هیچ بیماری و مرضی را نیافریده مگر آن که در کنار آن، درمانش را نیز آفریده است، جز مرگ که درمانی برای آن نیست”.[30] در این راستا، امام صادق (علیه السلام) نیز می فرمایند: “با در نظر داشتن این که شفا دهندۀ اصلی، خداست، می توانید به پزشک یهودی و یا مسیحی (و به عبارتی، غیر مسلمان) نیز مراجعه نمایید”.[31]

روایات موجود در این زمینه، به اندازه ای است که این مختصر، گنجایش بیان تمام آنان را ندارد، اما نتیجه ای که از این روایات می توان گرفت، آن است که خداوند، تلاش انسان ها را در راه پیشرفت علم پزشکی مورد تأیید خود قرار می دهد و همان گونه که نباید در خانه نشسته و بدون هیچ تلاشی، در انتظار رزق و روزی از غیب باشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که سلامت خود را بدون طی روند درمانی و تنها از راه های غیر متعارف به دست آوریم. در همین راستا، اگر به روایاتی برخورد می نماییم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر معصومان (علیهم السلام)، توصیه هایی از قبیل خودداری از پرخوری،[32] تحمل بیماری های کوچک در حد توان،[33] خودداری از قرار گرفتن در مقابل بادهای پاییزی،[34] پرهیز[35] و ده ها و صدها دستور دیگر ارائه فرموده اند، باید بدانیم که قریب به اتفاق چنین توصیه هایی، بر اساس معیارهای پزشکی و دانش بشری بوده است؛ چون در میان این رهنمودها، به سفارش مهم دیگری هم برخورد می نماییم که: اگر شخصی، درد خود را از پزشک معالج خود مخفی نگاه دارد، نمی تواند انتظار شفا و درمان را داشته باشد.[36]

به عبارتی، می توان بیان داشت که از جهت دانش الهی، ممکن است که فرمول هایی جهت سلامت بیشتر و حتی بازگرداندن مردگان به زندگی، وجود داشته باشد، اما با توجه به آنچه گفته شد، خداوند نخواسته که چنین دانشی، آزادانه و به طور گسترده در اختیار بشر باشد. بله! دانش های دیگری در زمینه حفظ سلامت نیز وجود دارد که انسان ها می توانند با تلاش خود، بدان دست یابند و اساس علم طب و پزشکی نیز بر چنین دانش هایی بنیان گذاشته شده است و اسلام نیز نه تنها با آن مخالفت ننموده، بلکه رهنمودهایی نیز در همین راستا به مخاطبان خود عرضه داشته است.

2-2. توجه به این نکته نیز ضروری است که تأثیر دارو و درمان های مختلف نیز با اذن و اجازۀ پروردگار است و بر همین اساس، نباید از عنصر معنوی درمان؛ یعنی ارتباط با خدا و درخواست سلامت از او غافل ماند، چون او می تواند همان گونه که بیماری و درمان آن را آفریده؛ تأثیر داروها را کم و زیاد نماید و حتی داروهای ویژه ای؛ همانند تربت امام حسین (علیه السلام) برای مقربان درگاه خود نیز در نظر بگیرد، در حالی که همان دارو، نسبت به دیگران هیچ تأثیری ندارد.[37]

3. باید دانست که، این‌گونه نیست که بیماری ها، خالی از فایده باشند، بلکه علاوه بر هشیار نمودن انسان نسبت به فانی بودن دنیا، فواید دیگری را نیز در پی خواهند داشت، از جمله این که:

الف) برای افراد با ایمان، نوعی کفاره به شمار می آید که آنان را از عذاب دوزخ وا می رهاند.[38]

ب) برای افرادی که به هر دلیل، موفق به انجام عبادات مستحب نمی شوند، بیماری ها، نقشی جایگزین ایفا می نمایند، به نحوی که طبق برخی روایات، ثواب یک شب که انسان به دلیل بیماری و یا درد خوابش نبرد، از ثواب عبادت یک سال برتر است.[39]

ج) انسانی که هیچ گاه بیمار نشود، سر به طغیان بر می دارد و خداوند چنین صحت و سلامتی را که همراه با طغیان باشد، دوست نمی دارد.[40]

د.) بیماری افراد، موجب آن می شود که افرادی به عیادت او بیایند و چنین رفت و آمدی، علاوه بر تحکیم روابط سالم اجتماعی، پاداش بسیاری را برای عیادت کنندگان او نیز به دنبال خواهد داشت.[41]

هـ) خداوند نخواسته که تمام نیازهای هر انسان، از طریق فعالیت های خود او به دست آید، بلکه چرخۀ اقتصادی میان افراد بشر، از فعالیت های متفاوت، توسط افراد مختلفی به دست می آید که مورد نیاز همه بوده و آنان را به هم پیوند می زند. وجود انواع بیماری ها؛ هرچند در نگاه اول، ناراحت کننده به نظر می آید، اما در نگاهی کلی، موجب تکامل دانش بشری شده و همانند دانش های دیگر، آنانی که با تلاش و فعالیت خود، به اطلاعاتی در زمینه سلامت دست می یابند، می توانند ضمن کمک به دیگران، از این راه، امرار معاش نمایند.

پزشکان، پرستاران، سایر کارکنان اداری و درمانی بیمارستان ها و مراکز مشابه، افراد شاغل در صنعت داروسازی و دیگر صنایع مرتبط با علم پزشکی، از افرادی هستند که با تلاش در راستای سلامت انسان ها، قسمت بزرگی از این چرخه اقتصادی را تشکیل می دهند.

جمع‌بندی نهایی ما آن است که با دانستن این که مقاومت در برابر مرگ، امکان پذیر نیست، اما باید به دنبال سلامت در طول مدت زندگی بود، که راه رسیدن به آن هم؛ طبق آموزه های دینی؛ عمل به یافته های پزشکی به همراه ارتباط معنوی با خداوند است و نباید به دنبال یافتن فرمول های اسرار آمیز دیگری باشیم.

 


[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 553، دار صادر، چاپ سوم، بیروت، 1414 هـ ق.

[2].همان.

.[3] بقره، 30؛ صاد، 26.

.[4] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص 218، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق.

.[5] العمیدی، کنیز الفوائد، ج 2، ص 108.

.[6] حلی، تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 36 – 37، چاپ جدید.

[7]. قيل يا رسول الله (ص) نتداوى قال (ص) نعم ما أنزل الله تعالى من داء إلا و قد أنزل معه دواء فتداووا إلا السامي فإنه لا دواء له؛ نک: الجعفريات، ص 168، قاضی نعمان، دعائم ‏الإسلام، ج 2، ص 144؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 59، ص 66و 73؛ نوری، مستدرك ‏الوسائل، ج 16، ص 437 و 438.

[8]. ابن ابي شيبة، مصنف، ج 5، ص421.

[9]. نسایی، السنن الکبری، ج 4، ص 270.

[10]. حاکم نیشابوری، المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 88.

[11]. صدوق، محمد بن علی، من‏ لايحضره ‏الفقيه، ج 4، ص 382.

[12]. مستدرك ‏الوسائل، ج 12، ص 141.

[13]. بحارالأنوار، ج 78، ص 171.

[14] “نعمتان مجهولتان الأمن و العافية”؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظين، ج 2، ص 473.

[15]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 59، ص 272، ح 73؛ عاملی کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، ص 200، انتشارات رضی، قم، 1405 هـ ق.

[16]. کفعمی، المصباح، ص 200،.

[17]. آل عمران، 185؛ انبیاء 35؛ عنکبوت 57 و …، “کل نفس ذائقة الموت”.

[18]. زمر، 30، “انک میت و انهم میتون”.

[19]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 111، ح 1 و 2، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.

[20]. یس، 68، “و من نعمره ننکسه فی الخلق أ فلا یعقلون”.

[21]. نحل، 70؛ حج 5، “و منکم من یرد إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا”.

[22]. کافی، ج 3، ص 112، روایت 8.

[23]. همان گونه که پیامبرانی چون داود و سلیمان و عیسی (ع)، چنین قابلیت هایی را در معرض مشاهده عموم قرار دادند.

[24]. آل عمران، 49؛ مائده 110، “…و إذ تخرج الموتی بإذنی…”.

[25]. انبیاء، 80؛ سبأ 10، “…و ألّنا له الحدید”.

[26]. نمل، 28- 16.

[27]. شعراء، 80، “و إذا مرضت فهو یشفین”.

[28]. “قوّ علی خدمتک جوارحی”، بخشی از دعای کمیل.

[30]. نوری، مستدرک الوسائل، ج 16، ص 436، ح 20475، مؤسسة آل البیت، قم، 1408 ق.

[31]. همان، ص 437، ح 20477.

[32]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 63، ص 338، ح 35، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[33]. آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 483، ح11153، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش.

[34]. همان، ح 11158.

[35]. همان، ح 11171.

[36]. همان، ح 11165.

[37]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 14، ص 522، ح 19737.

[38]. همان، ج 2، ص 398، ح 2455.

[39]. همان، ص399، ح 2456.

[40]. کافی، ج 3، ص 114، ح 8.

[41]. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 2، ص 414، باب 10.