searchicon

کپی شد

صابئین حنفاء

تحقیقات جدید، بیان‏گر نوعى همانندى و ارتباط میان حنیفان و صابئین مى‏باشد. دکتر جوادعلى بر این باور است که سریانى‏‌ها لفظ حنفاء را بر صابئین اطلاق مى‌‏کرده‌‏اند. وى مى‌‏گوید: به‌نظر من لفظ «حنیف» در اصل به‌معناى صابئى؛ یعنى خارج از دین قوم، است و این نظر به‌وسیله آن‌چه علماى لغت در معناى واژه صابئین گفته‌‏اند؛ یعنى «میل به‌چیزى و ترک آن» تأیید مى‏شود.[1]

مسعودى نیز در این باره مى‏گوید: واژه صابئین از الفاظ سریانى معرَّب است و بر جداشدگان از عبادت قوم، اطلاق مى‏شود. همان‌گونه که بر پیامبر و یارانش صابى و الصباة اطلاق مى‏شد. این واژه بعداً براى هرکس که از عبادت قومش بیرون مى‏رفت، عَلَم گردید.[2] ظاهر این قرائن همگى همراه با این مسئله که پیامبر اکرم (‏صلى الله علیه وآله) مکرراً خود را منصوب به‌آیین حنیف و حضرت ابراهیم‏ (علیه السلام) معرفى مى‏‌نمود و جملاتى از قبیل «بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة»[3] و نظایر آن بر زبان جارى مى‏ساخت، این تصور را به‌‏وجود مى‌‏آورد که شاید اعراب جاهلى، تشابهى میان تمایل آن‌حضرت به‌حنیفیّت و توحید و خروج از آیین معمول با آن‌چه تحت عنوان «صبوة» مطرح بوده، مى‌‏دیدند و به‌همین دلیل وى را صابئى مى‏‌خواندند؛ لذا هرگاه کسى اسلام مى‏آورد، مشرکان مى‏گفتند: «قد صبأ»؛ چنان‌چه قریش به‌حضرت حمزه‏ (علیه السلام) عموى پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى‏گفتند: «ما نراک یا حمزة الا قد صبأت».[4] این گزارش‏هاى تاریخى باعث شده تا برخى ا ز محقّقان، این فرضیه را مطرح نمایند که صابئین همان حنفاى پیرو حضرت ابراهیم (‏علیه السلام) مى‏باشند. ولى این دیدگاه نیز به‌رغم آن‌چه بیان شد خالى از اشکال نیست. از جمله اشکالات این‌که؛ نه پیامبر اسلام (‏صلى الله علیه وآله) و نه هیچ مسلمان دیگرى در طول تاریخ، خود را صابئى نخوانده، بلکه در بسیارى از موارد مسلمانان از پذیرش چنین نسبتى دورى مى‏جستند. همان‏گونه که حضرت حمزه‏ (علیه السلام) هنگامى‌که به‌آیین اسلام گروید، در پاسخ به‌مشرکان که او را صابئى خواندند، اشعارى بر زبان آورد و این چنین پاسخ گفت: «حمدت اللَّه حین هدى فؤادى الى الاسلام و الدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خبیر بالعباد بهم لطیف».[5] این نشان مى‏دهد که مسلمانان به‌اظهار حنیفیّت بسیار متمایل و علاقه‏مند بوده، ولى اطلاق واژه صابئى بر ایشان نوعى توهین تلقى مى‏گردیده است؛ از این‌رو به‌وضوح دانسته مى‏شود که واژه صابئین و حنفاء در آن دوران نه مترادف بوده نه مدلول واحدى داشته است. گذشته از این، در قرآن، آیین حنیفیّت تأیید شده و گاهى نیز با اسلام یکى دانسته شده است، ولى بحث صابئین به‌شکلى جداگانه مطرح گردیده و هیچ‌یک از مفسران صدر اول نیز اشاره‏اى به ارتباط بین این‌دو با یک‌دیگر نکرده‏اند.[6]

 

[1]. علی، جواد، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 453.

[2]. همان.

[3]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 3، ص 363.

[4]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 446.

[5]. سپاس خداوندی را که دلم را به سوی اسلام و دین حنیف زهنون شد، دینی که از پروردگار توانا، آگاه و لطیف نست به بندگان، آمد. همان، ص 329.

[6]. مشکور، محمدجواد، خلاصه ادیان در تاریخ دین‏هاى بزرگ، ص 221؛ سایت جامع علوم انسانی..