Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

سعادت از منظر ملاصدرا

از دیر باز، بحث سعادت، کمال، خیر و لذت های انسان مورد گفت و گوی فلاسفه، دین پژوهان، به ویژه فلاسفه اخلاق و سیاست، بوده است. کاربرد مفهوم گسترده سعادت باعث مطرح شدن دیدگاه های بسیاری در این باره شده است که در این میان نظرات صدر الدین شیرازی مؤسس حکمت متعالیه حائز اهمیت است، سخنان  ملاصدرا در این باره بسیار فراوان است به طوری که پرداختن به تمامی جوانب آن در این مجال نمی گنجد؛ لذا با رعایت اختصار به توضیح این مسئله می پردازیم.

ابتدا لازم است تعریف ملاصدرا از سعادت را بیان کنیم؛ وی سعادت حقیقی را وجود و درک وجود می داند، اما از آن جایی که وجودات در کمال و نقص باهم فرق دارند و دارای مراتبی می باشند، سعادت نیز متفاوت بوده و دارای مراتب می باشد. به طوری که سعادتی که در وجود اتمّ هست بیشتر می باشد و هر قدر وجود ناقص تر باشد چون بیشتر با شرّ و شقاوت آمیخته است، سعادت و خیر نیز در آن کمتر می گردد، وی اتمّ وجودات را وجود حضرت حق می داند، سپس عقول مفارق بعد از آن و سپس نفوس متأخر از عقول، تا برسد به هیولای اولی و زمان و حرکت و صور جسمی و طبایع و … .[1]

همان طور که اشاره شد از آن جایی که وجودات متفاوت اند، سعادت هم که ادراک وجود می باشد متفاوت می شود، و هم چنان که وجود قوای عقلیّه از قوای حیوانیه بالاتر است، سعادتش هم بالاتر و لذّت و عشقش هم تمام تر است. وی وجود را خیر محض می داند و می گوید معنای خیر آن چیزی است که نزد عقلا مؤثر است و اشیاء مشتاق آن هستند و موجودات آن را طلب می کنند و به دور آن می چرخند، مراد او اصل و حاق وجود است نه مفهوم ذهنی آن.[2] در جای دیگر ملاصدرا لذّت را کمال خاصّ مدرِک می داند چنان که درد و رنج را در تضاد با مدرِک می داند، و به عبارتی لذت را نفس احساس ملائم می خواند.[3] ملاصدرا قائل است که نفوس ما هنگامی که کمال یابد و قوی شود و علاقه های خویش را به بدن از دست دهد و به ذات حقیقی خویش برگردد، برایش لذت و سعادتی حاصل می شود که قابل وصف یا قیاس به لذت حسی نیست، چرا که اسباب لذت و درک عقلی قوی تر و تمام تر است از اسباب و لوازم درک حسی.[4]

بنابر این در حکمت متعالیه سعادت به معنای کمال، لذّت و خیر به کار رفته که دست یافتن به آنها به معنای کمال وجودی است و راه رسیدن به آنها، ادراک حاق وجود و متن واقع که البته سازگار با قوۀ ادراکی است، می باشد.

همان گونه که از تعریف سعادت دانستیم سعادت از سنخ ادراک می باشد، ادراک نیز به حسب نیروها و مدرَکات متفاوت می شود، پس هر قوه به تناسب ادراک خویش، لذت و سعادت ویژه ای دارد، در نتیجه بالاترین لذت و سعادت مربوط به قوه ای است که به لحاظ ادراک، مدرَک، و مدرِک قوی ترین، شدیدترین، دائمی و اکثری باشد، هر قوه ای که این ویژگی ها را داشته باشد بهترین سعادت و کمال و بیشترین لذت و عالی ترین خیر و شدید ترین وجود را خواهد داشت، و این قوه، قوه ای جز قوه عاقله نیست.

بنابر این سعادت حقیقی ادراک عقلی است، نفس در بعد نظری به حقایق اشیا آن گونه که هستند علم می یابد و ذوات عقلیه و نورانیه را مشاهده می کند. همان گونه که قوه عاقله اشرف از نیروهای ادراکی و اندام های حسی است، پس سعادت و لذت عقلی و اصل و أتم می باشد.[5]  بنابراین سعادت حقیقی انسان در بعد نظری عبارت می شود از ادراک صور و کمالات عقلی، و اما در بعد عقل عملی نیز استقلال نفس و پدید آمدن تعادل نفسانی و پرهیز از افراط و تفریط ملاک سعادت حقیقی محسوب می شود. اگر انسان بتواند از خواسته های قوای مادون خود، مستقل شود و بین خواسته های درونی تعادل ایجاد کند و به سوی رفتارهای شایسته و پسندیده گرایش یابد و فضایل اخلاقی را در وجود خویش تا حد رسیدن به ملکه های نفسانی پرورش دهد، به آزادی درونی و عدالت درونی خواهد رسید که مرز سعادت حقیقی در بعد عملی انسان خواهد بود؛ بنابر این اگر انسان در بعد نظری، صورت هایی را به خوبی درک کند، در بعد عملی ظاهر، گناه نکند و رفتار خوب داشته باشد، و در بعد عملی باطن با پروراندن اخلاق و ملکات پسندیده در خود، به نشاط و آرامش درونی برسد، چون نفس تمام این معقولات و ملکات را با خود دارد و با آن ها متحّد و یک پارچه باقی می ماند، بدین صورت انسان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد بود.[6] این نظریه ملاصدرا بر پایه های حکمت متعالیه؛ مانند اصالت وجود، تشکیکی بودن وجود، خیریت وجود و اتحاد عاقل و معقول استوار است که به خاطر رعایت اختصار از توضیح آن ها صرف نظر می کنیم.

صدر المتألهین سعادت جزء نظری را برتر از سعادت جزء عملی می داند و می گوید: سعادت جزء نظری عقل به این دلیل برتری دارد که به خودی خود، ذاتش را تعقل می کند، در حالی که سعادت جزء عملی نفس، به خاطر وابستگی به بدن و تدبیر، ناگزیر باید آن را نیز درک کند؛ و سعادت و لذت متناسب با آن را نیز برآورده سازد، زیرا هر کدام از این سعادت و لذت های عملی یا به خاطر سلامتی جسمی و روانی از درد و رنج و برقراری نشاط، امید و آرامش است، یا به خاطر طهارت باطنی از آلودگی ها، پروراندن ملکات پسندیده و صفای باطن می باشد و یا به خاطر طهارت ظاهری، رسیدن به بهشت و دوری از جهنم است.[7]

صدر المتألهین مراتب سعادت را بر اساس حرکت استکمالی جوهری نفس و مراتب عقل نظری لحاظ می کند. ایشان می فرماید: اولا نفس انسانی در آغاز آفرینش فطرتاً استعداد درک معانی عقلی و آمادگی به فعلیت رسیدن را دارد، اما فاقد معقولات بدیهی و نظری می باشد؛ یعنی نفس استعداد محض بوده و فاقد هرگونه صورت عقلی است، این مرتبه را “عقل هیولانی” می گویند. ثانیاً: هرگاه برای نفس آن دسته از معقولات اولی که تمام آدمیان در او شریکند حاصل شد، مانند استحاله اجتماع نقیضین، کل بزرگ تر از جزء است و مانند این ها، به طور طبیعی  با داشتن آن ها، قدرت تأمل و تفکر نیز پیدا خواهد شد؛ این مرتبه را “عقل بالملکه” می گوید. به عقیده  ملاصدرا سعادت حقیقی انسان از همین مرحله شروع می شود؛ زیرا انسان در حیات بالفعل خویش بدون اتکا به ماده به فعلیت رسیده است.[8] بعد از آن هنگامی که نفس معقولات نظری را از طریق استدلال و تعاریف کسب می کند “عقل بالفعل” می گردد؛ چرا که در این مرحله برای نفس ملکه رجوع به مبدأ اعطا کننده حاصل می شود و این به خاطر مشاهده مکرر نظریات و رجوع مکرر به آن مبدأ می باشد. هنگامی که نفس آن معقولات را با اتصال به مبدأ فعال(عقل فعال) تحصیل کند “عقل مستفاد” می گردد، به خاطر این که برای تحصیل آن معقولات از خارج که همان عقل فعال باشد استفاده کرده است. ملاصدرا غایت قصوای عالم مادی را خلقت انسان و غایت وجود انسان را رسیدن به عقل مستفاد که شناخت وجود حضرت حق باشد بر می شمارد.[9]


[1] صدر المتألهين، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج 9، ص 121.

  [2]همان، ج‏1، ص 341.

[3] همان، ج‏4، ص 123.

 [4]همان، ج‏9، ص 122.

[5] همان، ص 136.

[6]  صدر المتألهين، المبدأ و المعاد، آشتيانی، سيد جلال الدين، ص 277-278.

[7] همان.

[8] همان، ص 271.

[9] همان، ص 273-274.