Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

زن

زن از نظر اسلام

پیکره ی خلقت انسانی از دو نیمه ی مستقل، اما هماهنگ آفریده شده است (مرد و زن).

آنچه به مردان و زنان برتری می دهد تکاپو در جهت تحقق انسانیت است؛ یعنی تبدیل استعداد به سرمایه در حال گردش. و از دریچه ی وحی و خرد اسلامی ـ قرآنی، تفاوتی بین جنسیت زن و مرد نیست، مگر آن مقداری که لازمه ی نظم و نظام به هم پیوسته آفرینش است.

گونه ها و ابعاد منزلت زن

منزلت و جایگاه زن در اسلام را می توان از سه بعد بررسی کرد:

الف- عنوان و شخصیت انسانی

1. زن، نماد و مظهر ظرافت، جمال و سکونت است. هر موجودی مظهر نامی از نام های الاهی است؛ زیرا خلقت که از اوصاف فعلی خداست (و نه از اوصاف ذاتی او) عبارت است از: تجلی خالق در چهره ی مخلوق های گوناگون. چنان که حضرت علی (ع) فرموده است: «همه حمدها مخصوص خدایی است که خود را از طریق آفریده ها به مخلوقاتش نمایاند»[1] و از نگاه قرآنی، راز آفرینش زن و تأسیس نهاد خانواده و پیوند زناشویی چیزی فراتر از گرایش های غریزی و کامیابی های موقت است. [2]

«و از نشانه های خدا این است که از جنس خودتان، همسرانی برای شما آفرید تا به واسطه ی آنها آرام گیرید و میان شما دوستی و رحمت قرار داد. بی تردید در این خلقت و دوستی (مودت) نشانه ها و آیاتی است برای آنان که می اندیشند».[3]

2. تمامی امتیازهای نژادی، جنسیتی و … پوچ است و «ارجمندترین موجودات نزد خدا، باتقواترین آنهاست».[4]

3. دعوت همه ی پیامبران (علیهم السلام)، و خطاب همه ی کتاب های آسمانی فقط به جنس بشر است و جملگی ندا می دهند که: « هر که از من تبعیت کند از من است».[5]

4. جایگاه زن در آفرینش آن جاست که مرزی برای پیروزی ها، داشتن ها و رسیدن ها ندارد. «ای انسان! تردیدی نداشته باش که تو هرچند با سختی به سوی پروردگارت در تلاشی و نهایت او را ملاقات خواهی کرد».[6] «هر کس در گرو کسب و کار خود است».[7] «برای هر آنچه که تلاش کنی، مالکش می شوی و انسان بهره مند، به زودی نتیجه سعی و تلاش خود را می بیند».[8]

5. هر که بنده ی خدا باشد به او نزدیک است، چه مرد باشد چه زن.

«هرگاه بندگانم از تو می پرسند که خدا کجاست؟ بگو نزدیک است. من نزدیکم و اجابت می کنم خواست دعا کنندگان را».[9]

6. رسیدن به زندگی و حیات طیب (پاک و دلپذیر) دو شرط دارد: عمل صالح و مؤمن بودن. (خواه مرد خواه زن).

«هر کس کار شایسته کند ـ چه زن باشد چه مرد ـ ولی مؤمن باشد و قطعاً او را با بهره مندی از زندگانی پاکیزه ای حیات می بخشیم و جزایی فراتر از عملش به او می دهیم».[10]

7. هر آن که پا روی حقایق گذارد، به لعنت الاهی دچار می شود.

«کسانی که کافر شدند و در حالی از این جهان رفتند که در کفرشان باقی بودند، لعنت خدا و ملائکه و همه ی مردم شاملشان می شود».[11]

آنچه از این آیات به دست می آید؛ طرف خطاب خداوند انسان است. آدمی، در گرو ایمان و عقیده و عمل خود بوده و “هر چه بکارد همان بدرود” چه مرد باشد چه زن، و زن در نگاه وحی، در موضع شخصیت “انسان” است و جنسیت، تأثیری در خطوط اصلی تکالیف و شخصیت انسان ها ندارد.

اینک به تحلیل بعد دیگری از جایگاه و مکانت زن در مکتب اسلام می پردازیم:

ب- زن در نردبان عرفان و آسمان معرفت

1. نه خدا، ویژه مردان است و نه معرفت، گوهری است که دست زن را نامحرم دانسته و از عرضه شدن به اینان طفره می رود. ترقیات معنوی تابع این فرمول اند: معرفت، محبت، اطاعت، قرب.

حال، فرقی نمی کند که چه کسی و چه مقدار در طلب معرفت و علم و حکمت گام نهد، مهم آن است که هدایت را قدر بدانیم و آن گاه است که شامل این وعده ی الاهی می شویم:

«آنان که در راه ما جهاد نمایند، به شاهراه های قرب به خدا می رسند». در این وادی، بسیاری پا نهادند: مرد و زن. و قرآن کریم دو اسوه ی خوب و دو اسوه ی عبرت را یاد می نماید:

«خداوند برای کسانی که ایمان آوردند، نمونه ای را ـ به عنوان مثال ـ یاد می کند: “همسر فرعون” را. او که (از کفر و کردار فرعون ناراضی بود و) دعا کرد: پروردگارا برای من در نزد خودت خانه ای در بهشت قرار بده و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان».[12]

و اسوه ی خوب دیگر حضرت مریم (ع) است که در سوره ی تحریم آیه ی 12 از ایشان توصیف فرموده است.

همچنان که نمونه ی مردم بد را با نقل واقعیت دو زن بد (همسر حضرت نوح و حضرت لوط) بیان می نماید.[13] در این آیات، این زنان خوب و بد، برای همگان مثال آورده شده و نه فقط برای زن ها!

2. سرمایه ی مهم راه سلوک، “قلب” و “دل شکستگی” است و زنان سرمایه دارتر از مردان هستند: “راه های ترقی و تعالی انسان متفاوت است. یکی راه فکر و دیگری راه ذکر، زنان در راه ذکر و مناجات که راه دل است و راه عاطفه و شور و علاقه و محبت؛ اگر موفق تر از مردها نباشند یقیناً همتای مردها هستند”.[14]

3. رسول اکرم (ص) فرمودند: «بهترین علم توحید و بهترین عبادت استغفار است».[15] واضح است که در دسترسی به این گونه علوم نیز بین زن و مرد امتیازی وجود ندارد.

4. اگر تقوا داشته باشیم به معنویت می رسیم و تقوا نیز در انحصار گروهی خاص نیست.

«کسی که تقوا و صبر را مراعات نماید ]به هدف می رسد[ و خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند».[16]

و اما هر کسی که از ]روزی که همگان در مقابل دادگاه محاسبه الاهی[ و از رودررو شدن با خدا، هراس داشته باشد و نفس خود را از هوس بازدارد، پس ]بداند که بی تردید[ جایگاه او بهشت است».[17]

خلاصه: وجود نمونه ای متعدد از زنان عارفه در هر عصر و مکان، خود بهترین شاهد بر باز بودن راه سلوک و عرفان فرا روی زنان است.

ج- جایگاه زن در احکام و قوانین الاهی

به نظر می رسد آنچه موجب ایجاد سؤال و تردید در خصوص جایگاه زن در مکتب اسلام شده، وجود پاره ای احکام در مورد زنان است که با ملاحظه ی کلی ساختار احکام و نقش جنسیت در آنها، می توان اشکال را برطرف نمود.

احکام اسلامی ـ با نگاه جنسیتی ـ چند دسته اند:

1. احکام مشترک: مثل روزه، نماز، حج و …

2. احکام ویژه ی زنان: مثل مسائل عادات ماهیانه

3. احکامی که به نظر تبعیض آمیزند: مثل ارث زن، دیه زن و …

به طور کلی علت وجود احکام ویژه و احکام دوگانه (ظاهراً تبعیضی) چند چیز است:

1. مرد، مسئول مخارج خانواده است و بایستی امکانات مالی بیشتری در اختیار او قرار گیرد. (از اینرو حق ارث او ـ البته فقط در مواردی ـ بیش از زن است).

2. آن جا که در برخی روایات، از زن مذمت شده، زن با عنوان زن پرستی است نه زن به عنوان نوعی از بشر. (به عنوان نمونه: «زن عقرب است، اما نیش آن شیرین است».[18]

3. و نیز در بخشی از احادیث (به ویژه در نهج البلاغه) آن جا که به نکوهش زن پرداخته شده، زنان زمان حضرت امیر (ع) که در جنگ جمل (به فرماندهی عایشه) شرکت داشته مورد نظر بوده اند (خاص آن زمان و مکان).[19]

4. در مواردی که برخی احکام مثل: جهاد ابتدائی، قضاوت و … از زنان برداشته شده، نه آن که از حقی محروم شده اند که این لطفی است از خدا تا زیر بار مسئولیتی سنگین که منافات با روحیه ی آرام و لطیف شان دارد نباشند.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: «زن، چونان گلی خوشبو و لطیف است نه بسان قهرمانی خشن و ضمخت».[20]

5. برخی احکام مانند زودتر به سن بلوغ رسیدن دختران از پسران و … از آن روست که زن زودتر در پوشش تربیت قرار گیرد و جهت پروراندن نسلی به گستره ی تاریخ، آماه تر باشد. به ویژه که سن ازدواج دختران زودتر از پسران است.

6. برخی محدودیت ها و ممنوعیت ها از آن روست که حریم و مرزی نهاده شود تا جلوی مفاسد و خطرات احتمالی ـ که در جای خود بسیار مهم و لازم به پیشگیری اند ـ گرفته شود. مثلاً: به زنان دستور داده شده: خوب حرف بزنید اما صدا را نازک نکنید، «تا آن که در قلبش مرض و شیطنت است به شما طمع نوزد».[21]

7. همچنان که نقص و شر، نسبی اند، ترجیح و تقدیم مرد و زن نیز نسبی است. از این رو هرگاه محدودیت یا مذمتی در مورد زن می بینید، آن را نسبی بدانید. در اسلام، موارد متعددی است که به زن امتیازاتی داده شده از جمله:

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: «اگر مشغول نماز مستحبی هستی و پدرت تو را خواند، نماز را قطع نکن، ولی اگر مادرت تو را خواند نماز را قطع نما».[22]

دستور صریح و روشن قرآن این است که: «با زنان ـ به ویژه ـ با رفتاری نیکو معاشرت نمایید».[23]

جهت آگاهی بیشتر رجوع کنید به:

نظام حقوق زن در اسلام، مطهری، مرتضی.

زن در آیینۀ جمال و جلال، جوادی آملی، عبدالله.

زن و مرد

زن و مرد از یک وحدت حقیقی برخاسته و در رابطه با هم به کمال می رسند و از لحاظ فطرت، مجزّای از هم نیستند. از این لحاظ اساساً مقایسه این دو به عنوان دو موجود جدا از هم معنایی ندارد چرا که باطن و ظاهر هم بوده و همچون آینه ای برای یکدیگر اند.

رابطۀ بین زن و مرد از نوع رابطۀ عشق و ولایت است. ولایت ظاهری مرد بر زن امری فطری بوده و در تعالیم دینی هم بسیار مورد تاکید است؛ همچنان که عشق نسبت به زن برای مرد امری فطری و وجودی می باشد. بنابراین ولایت زناشوئی در رابطه ای متقابل و دوطرفه قابل تحقق است و بدون دوست داشتن ولایتی هم نخواهد بود. از این روی در این رابطه برتر بودن یکی بر دیگری معنایی نخواهد داشت.

از طرفی اگر زن و مرد را از لحاظ فطرت در اتحاد با هم تعریف کنیم نه مشابه هم، خود واژۀ تساوی هم واژه دقیقی نخواهد بود چرا که تساوی بین زن و مرد اگر به معنای همسان بودن زن و مرد باشد ناشی از غفلت  و عدم علم نسبت به جایگاه حقیقی و برتر هر دو بوده و در نهایت باعث تباهی هردوی زن و مرد خواهد شد. غفلت از فریبی که در این شعار نهفته است در نهایت باعث می شود که زن و مرد  از شناخت حقیقی خود و درک هویت خاص به خود، بی خبر بمانند.

قرآن و قوٌامیت(قیٌم بودن) مردان بر زنان

1. با طلوع و ظهور مکتب اسلام در سرزمین جزیرة العرب، به مدد تعالیم اسلام و سنت نبوی و اهل بیت (ع) زن دارای جایگاه و منزلت در خور شأن خویش گشت و جایگاه حقیقی خود را باز یافت.

امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی در این باره می گوید: اسلام می خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن ها را نجات داده است، از آن چیزهایی که در جاهلیت بود، آن قدری که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا می داند به مرد خدمت نکرده است.[24] اسلام زن ها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت به آنها تساوی دارند، البته یک احکام خاص به مرد است که متناسب با مرد است، یک احکام خاص به زن است، مناسب با زن است، این نه این است که اسلام نسبت به زن و مرد فرقی گذاشته است.[25]

قرآن کریم زنان و مردان را دو گروه از انسان ها می شناسد که از گوهر و جان یگانه آفریده شده اند. در آموزه های قرآنی، انسانیت یک نوع است که مرد و زن هر دو به یک اندازه و به گونه ای برابر از آن برخوردارند. قرآن در این باره می فرماید: “خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها…”[26] شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از همان نفس خلق کرد.

“هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها…”.[27] اوست خدایی که شما را از یک نفس آفرید و از همان نفس همسر او را خلق کرد.

2. در قرآن اقتدار، سلطه و امتیازی که به نفع زن اعتبار شده، همسنگ آن چیزی است که به نفع مرد لحاظ شده است، هرچند ممکن است در پاره ای از مصادیق تفاوت هایی دیده شود، مانند حق نفقه که مرد ملزم به رعایت آن است و حق تبعیت زن در سکونت و…؛ زیرا قرآن می فرماید: “و لهن مثل الذی علیهن…”.[28] برای زنان حقوقی است، مانند آنچه برایشان است. مفسران از این آیه تساوی حقوق زن و مرد را استنباط کرده اند.[29]

واقعیت این است که در قرآن موردی وجود ندارد که در آن به صورت واضح از برتری حقوقی یا فضیلت موهبتی، خارج از دایره ی اراده و اختیار انسان به “درجه” تعبیر شده باشد، بلکه واژه ی “درجه” یا “درجات” به مقام و جایگاه دنیوی یا اخروی ای اشاره دارد که اراده و عمل انسان زاینده آن باشد.[30] “لکل درجات مما عملوا”.[31] برای همه، منزلت هایی است که ناشی از کارهای آنان است.

3. قوام، در نگاه اهل لغت به معنای کارپردازی و محافظت و نگهبانی است. قیام گاهی به معنای محافظت و اصلاح می آید و از همین قبیل است سخن خداوند که می فرماید: “الرجال قوامون علی النساء”،[32] مردان قوام بر زنان هستند.[33] “قام الرجل علی المرأة صانها و قام بشأنها”. قوامیت مرد بر زن؛ یعنی او را حفظ نمود و به امور او پرداخت.[34]

مفسران قرآن کریم نیز اکثراً به نقل این دیدگاه مشترک لغت شناسان پرداخته اند و “قوام” در آیه ی “الرجال قوامون علی النساء” را به معنای سرپرست، نگهبان و کارپرداز گرفته اند. از باب نمونه به دو مورد اشاره می شود. “قوام اسم است برای کسی که با جدیت به کاری می پردازد. وقتی گفته می شود، این قیم زن است، مراد کسی است که به کار او می پردازد و به نگه داری او اهتمام می ورزد”.[35]

“کلمه ی قیم به معنای آن کسی است که مسئول قیام به امر شخص دیگر است و کلمه ی قوام و قیام مبالغه در همین معناست”.[36]

4. بنابراین، با توجه به جایگاه و منزلت زن در دین اسلام و با توجه به معنایی که برای قوام بیان شد، از آیه ی “الرجال قوامون علی النساء” می توان چنین برداشت کرد که آیه در بیان رهبری و سرپرستی واحد و منظم – در خانواده – با توجه به مشورت ها و مسئولیت های لازم است، نه در صدد تشریع و تجویز استبداد، سلطه و اجحاف نسبت به زنان.[37]

از آن جا که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است، طبیعی است که – مانند یک اجتماع بزرگ – رهبری و سرپرستی واحدی را می طلبد. بنابراین، این مسئولیت به جهاتی و به لحاظ خصوصیاتی که در مردان وجود دارد، نظیر غلبه ی قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات وی، داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر در جهت دفاع از حریم خانواده و تعهد مالی در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینه های زندگی، به عهده ی مرد گذاشته شده است.

البته ممکن است زنانی در زمینه های ذکر شده بر مردان امتیاز داشته باشند، ولی قوانین به موارد جزئی نظر ندارد، بلکه نوع و کلیت را در نظر می گیرد و بدون شک از نظر کلی مردان نسبت به زنان برای سرپرستی خانواده آمادگی بیشتری دارند.

از پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره ی برتری مردان بر زنان سؤال شد، آن حضرت فرمود: “کفضل الماء علی الارض، فبالماء تحیی الارض و بالرجال تحیی النساء”، ثم تلاهذه الآیة “الرجال قوامون علی النساء”.[38] فضیلت مرد بر زن مثل فضیلت آب نسبت به زمین است، با آب زمین زنده می شود و با مردان زندگی زنان به نشاط و شادابی و زایندگی می رسد. آن گاه پیامبر آیه ی “الرجال قوامون علی النساء” را تلاوت فرمود. امام صادق (ع) در این باره می فرماید: “من سعادة الرجل ان یکون القیم علی عیاله”[39] و قوامیت بر خانواده نشانه سعادت مرد است.

طبق این دو روایت اگر مسئولیت قوامیت به دوستی در محیط خانواده انجام پذیرد، موجب نشاط، طراوت و سلامت زندگی است.

زنان و خطابات قرآنی

ما آن گاه می توانیم گفتمان غالب قرآن یا هر نوشته و سخنی را “مردانه” بدانیم که روح کلی و حاکم بر آن را حضور و نمایش جنسیت دیده و چنین مشاهده کنیم که آنچه برای صاحب سخن اهمیت دارد همان به رخ کشانیدن توانمندی ها و فضیلت های جنس مرد یا زن است. حال آن که با بررسی محتوا و اهداف آیات قرآنی اثبات می شود: قرآن، فرا جنسیتی است و آن گاه که بر جنسیتی خاص، تأکید می کند، حکمت ها و انگیزه هایی دیگر در کار است که به زودی به ذکر آن می پردازیم.

با ملاحظه آیات زیر:

“ای مردم! همۀ شما در درگاه الاهی فقیرید و این خدا است که بی نیاز و حمید است”.[40]

“هر که عمل صالحی انجام دهد: چه زن باشد چه مرد؛ به شرط آن که مؤمن باشد به حیات و زندگی پاک و طیب می رسد و ما نیز پاداشی بهتر از آنچه عمل کرده به او می دهیم”.[41]

“اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد، اجرش را ضایع نمی کنیم”.[42]

“بی تردید! انسان را در بهترین قالب و نظام آفریدیم”.[43]

در می یابیم که روح کلی حاکم بر آیات قرآن، فراجنسیتی است.

2. اساساً هدف انبیا، کتب آسمانی و قرآن کریم رشد انسان است؛ از این رو نسبت به محور قرار دادن جنسیتی خاص پرهیز نموده و بر “انسان”، آفت ها و هدایت ها نظر شده است.

به عبارتی دیگر، طرف مقابل انسان، موجود خطرناکی به نام “شیطان” است و شیطان با یک چنین خوی استکباری که در جریان امتحان سجده بر آدم آن را نشان داد و شش هزار سال عبادت خود را سوزاند، با این چنین خشم و عصبانیت با ما چه خواهد کرد؟! شیطان نه جان از ما می خواهد نه خاک؛ شیطان از ما ایمان و آبرو می خواهد.[44]

بدین جهت: تلاش قرآن بر غفلت زدایی است، چه مرد باشد چه زن.[45]

علت ها و حکمت ها در مذکر بودن خطابات قرآن:

1. ویژگی زبانی ـ فرهنگی ادبیات و رسوم عرب:

هرگاه در جمعی، تعداد مردان افزون تر از زنان باشد، در آوردن الفاظ ملاحظه اکثریت و طرف اغلب (غالب تر و فزون تر) را می کنند.

مثلاً: در آیۀ تطهیر که بیانگر طهارت و پاکی اهل بیت پیامبر (ص) است؛ چون شامل یک زن – حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا (س)- و 4 مرد است، از کلمات و ضمیرهای مذکر استفاده شده تا مراعات فزونی مذکرها شده باشد: “…و یطهرکم…”.[46]

2. در بسیاری از آیات هر چند ضمایر و الفاظ “مذکر” و حتی شاید “مؤنت” باشد، اما روی سخن به مردم است و لفظ، فاقد بار جنسیتی است. درست مثل آن که از خداوند با ضمیر مذکر یاد شده بدون این که به مفهوم مذکر بودن ذات مقدس الاهی باشد؛ مثلاً:

ـ دستور قرآن آن است که هیچ کس حق ندارد چشم و گوش بسته و بدون علم رهرو اشخاص یا عقایدی باشد چه مرد باشد چه زن! اما در موقع تلفظ از لفظ مذکر استفاده شده بدون آن که جنس مذکر مطرح باشد: “و لا تقف ما لیس لک به علم…”.[47]

– نیز در آیاتی که دستور به تأمل در نشانه های خدا شده.[48]

– و در آیاتی که به لزوم اتخاذ مبنای عقیدتی درست و انتخاب وسیله جهت رسیدن به خدا گردیده.[49]

– همچنین در آیاتی که از عذاب جهنمیان سخن آمده کاری به مرد یا زن بودن آنها ندارد.[50]

– و بالاخره در تعداد فراوانی از آیات که از مرگ، حسابرسی اعمال، فرشتگان، نعمت ها، بهشتیان، دوزخیان و… سخن رفته هیچ انحصار جنسیتی در کار نیست. به عبارتی دیگر لفظ مذکر یا مؤنث مفهوم مرد یا زن بودن را از دست داده و شامل هر دو می گردد. (همان که با واژۀ مردم از آن تعبیر می کنیم)؛مانند آیات: انفطار، 12-10؛ انعام، 61؛ سجده ، 11؛ زمر، 42؛ نحل، 50؛ آل عمران، 133؛ طلاق، 2.

3. چون مردان حائز مسئولیت های خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی و … هستند به آنان خطاب شده؛ مثلاً:

“(ای مردان) خودتان و خانواده تان را از جهنم حفظ کنید”.[51]

نکته: شاید این پرسش مطرح شود که چرا در آیاتی که از مردان نام برده شده و انحصار جنسیتی هم در کار نیست و عام است، از زنان هم در کنار مردان نام برده شده؟ به این پرسش در نکتۀ ششم به پاسخ می دهیم.

4. نام آوری مکرر زنان در کنار مردان – در آن جایی که لفظ مذکر شامل هر دو می شود- موجب طولانی گشتن کلام و آسیب رسیدن به ابعاد فصاحتی و بلاغتی قرآن می گردد. توضیح این که:

در آیات متعددی از زنان در کنار مردان هم نامی و یادی درخور گردیده؛ مانند: “ان المسلمین والمسلمات و المؤمنین و المؤمنات…”.[52]

“للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن…”.[53]

“مردان به آثار کارهای خود می رسند و زنان نیز از آثار کارهایشان بهره مند می گردند”.

حال اگر قرار بود در جای جای آیاتی دیگر از این قبیل به تکرار چند بارۀ “زنان – مردان”، “مردان – زنان”، مردان مؤمن – زنان مؤمن و … پرداخته می شد، به جنبه های زیبایی ـ  شناسانه کلام و آرایه های سخن آسیب جدی وارد می آمد و این به درازا کشیده شدن کلام (تطویل) راه را برای طعنه زدن به قرآن باز می کرد.

در پایان تذکر این نکته را لازم می دانیم که اگر تصور می شود تکرارهای فزون تر از لازم نام زنان، نوعی تکریم شخصیت زن است و عدم این تکرار به توهین منجر می شود؛ باید گوشزد نماییم که راه دریافت موضع گیری قرآن دربارۀ زن مراجعه به آیاتی است که توصیف مقام زن و نیز بیان اهمیت آن در خانواده و جامعه و نقش الگو بودن آن نموده. آیاتی از قبیل:

روم، 21؛ بقره، 228؛ آل عمران، 36؛ تحریم، 10 و 11؛ حجرات، 13؛ بقره، 187 و فراموش نکنیم که ملاک برتری “تقوا” است نه مرد یا زن بودن!

زن موجود لطیف یا ضعیف؟

1. از نظر قرآن زن دارای مقام و منزلت بسیار بالایی است. قرآن مرد و زن را از لحاظ خلقت از یک جنس و در اصل گوهر انسانی یکی می داند.

« ای مردم بپرهیزید و بترسید از خدایی که شما را از نفس واحده آفرید و همسرش را نیز از او خلق کرد و از آن دو مردان و زنان زیادی را آفرید. »[54]

از نظر فضیلت و دارا شدن ارزش های والای انسانی و مقام معنوی و توانایی کسب صفات عالیه در تعبیرات قرآن تفاوتی بین زن و مرد دیده نمی شود در این زمینه آیات فراوانی در قرآن مجید وجود دارد در برخی از این آیات، این مضمون به چشم می خورد که: «هر کس عمل شایسته انجام دهد و با ایمان باشد چه زن و چه مرد، حیات پاکیزه دارد و به بهشت می رود و نزد خدا مقرب است.»[55]

در قرآن از مرد به عنوان پدر و از زن به عنوان مادر همواره باهم نام برده شده است و فرزند مکلف گردیده که آنها را احترام بگذارد و بی احترامی ننماید و حتی اگر مشرک بودند با این که توصیه آنها را به شرک نباید بپذیرد ولی در عین حال با آنها به نیکی معاشرت نماید و در همه جا پدر و مادر ، یکسان و با هم مورد ستایش قرار گرفته اند.

در مورد ارزش والای انسانی در مورد زن و مرد به این موارد اشاره کرده است: « مردان مسلمان و زنان مسلمان ، مردان مؤمن و زنان مؤمن ، مردان فرمانبردار و زنان فرمانبردار ، مردان راستگو و زنان راستگو ، مردان صبر کننده و زنان صبرکننده، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان روزه گیر و زنان روزه گیر و … »[56]

قرآن کریم از زنانی نام می برد که مورد لطف خاص الهی و طرف وحی مقام ربوبی بوده  و یا فرشتگان با آنان سخن می گفته اند به عنوان نمونه و الگو برای ایمان و مقاومت در راه خدا به مردم معرفی شده اند. در این زمینه می توان به آیات مربوط به حضرت مریم (س)، مادر حضرت موسی و همسر فرعون[57] اشاره کرد: «پروردگارش او (مریم ) را پذیرفت، پذیرفتنی نیکو و او را تربیت نیکو داد و زکریا را کفیل او کرد. هرگاه که زکریا در معبد بر او وارد می شد، میوه ای مخصوص نزد مریم می یافت و می گفت: این از کجا آمده است؟ می گفت: این از جانب خداوند آمده است که خدای هر که را خواهد روزی بی حساب دهد»[58] و سپس فرمود: «فرشتگان گفتند خداوند تو را برگزیده و پاکت داشته است و از زنان جهان، تو را برگزید».[59]

2. نسبی  بودن معنای لطیف و ضعیف

لازم به ذکر است که لطیف و ضعیف بودن ملازم هم نیستند یعنی این طور نیست که هرجا یکی از این دو بود دیگری هم باید کنارش باشد یعنی؛ می شود موجودی خشن باشد اما ضعیف و بالعکس گرچه قابل جمع نیز هستند یعنی موجودی هم لطیف باشد هم ضعیف .

این دو از امور نسبی و تشکیک پذیر هستند یعنی؛ یک چیز نسبت به چیزی می تواند خشن و قوی به حساب آید اما همان چیز نسبت به چیز دیگر لطیف و ضعیف باشد به عنوان نمونه انسان در منطق قرآن موجودی ضعیف شمرده است. “خدا مى‏خواهد بار شما را سبك كند، زيرا آدمى ناتوان آفريده شده است”.[60] اما نسبت به بسیاری از موجودات، قوی به حساب می آید. او کارهایی انجام می دهد که بسیاری از موجودات قوی از انجام آن عاجزند، باز قرآن می فرماید: «كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت گفت: من تخت او (بلقیس) را قبل از آن كه چشم بر هم زنى (از یمن) نزد تو (فلسطین) خواهم آورد[61]»[62]! پس باید ملاک ها در قضاوت ها تبیین گردد یعنی؛ اگر بر مبنای و ملاکی مثل توانایی جسمی یک موجودی ضعیف تر است ممکن است بر اساس ملاک دیگر مثل توانایی علمی و… قوی تر به حساب آید و… .

3. زن و مرد اگر چه از یک نوع هستند و هر چه از تکوین و تشریع که برای انسان از جهت انسان بودن ثابت است، برای زن و مرد هر دو ثابت است، اما باید توجه داشت که این دو صنف، تفاوت ها و تفاضل هایی نسبت به همدیگر دارند. آنان از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژي متفاوتند، به همين جهت براي انجام وظايف ويژه آفريده شده اند. اين تفاوت – نه تبعيض – عين حكمت و براي دوام نسل بشر است و بدان معني نيست كه راه كمال بر زنان بسته شده يا محدود است، ویژگی روحی جدایی ناپذیر زنان روحیه انفعالی و تأثیرپذیری در قبال عواطف و احساسات می باشد لذا زودتر از مردان دست خوش انفعالات نفسانی مثل شادی و نگرانی و گریه و خنده می شوند.

بعبارت دیگر؛ خلقت و سرشت زنان كانون مهر و محبت است اين خود نوعي نگرش مثبت و ارزشي، نسبت به مقام زن است. جنبه عاطفی بودن زن ذاتا مانع از تعدیل قوای عقلی و فکری او نیست و زن هم می تواند چون مرد از اعتدال عقل نظری برخوردار باشد و جنبه خرد ورزی و فرزانگی مقهور عاطفه و احساس او نگردد، البته ممکن است که زنان بیشتر از مردان نیاز به تمرین تعدیل عواطف داشته باشند.[63] زن و دختر از آن جا که موجود بسیار لطیفی هستند و به فرمایش حضرت علی (ع) «زن گل خوشبو است»،[64] حساس تر و شکننده تر است و با یک نسیم ممکن است پرپر شود، به همین جهت باید مواظبت ها و مراقبت های خاص خود را داشته باشد.

اینکه مرد در بعضی از خصوصیات و تواناییها برجسته تر از زن است، زن نیز در بعضی از صفات قویتر از مرد است. پس هیچکدام به صورت مطلق  قوی یا ضعیف نیستند و اصلا مقایسه بین زن و مرد از این جهت درست نیست زیرا همان طور که پدر (مسئول نفقه) بودن مرد اقتضاء می کند که دارای نیروی بدنی بیشتری نسبت به زن باشد همچنین مادر (مسئول رشد و تربیت طفل) بودن زن اقتضاء می کند که دارای عاطفه بیشتری نسبت به مرد باشد و این همان عدل است که گفتند جای گرفتن هر چیز است در جای خودش .

بله به مقتضای طبیعت و وظایفی که بر عهده زن است خداوند لطافت و ظرافتی در وجودش قرار داده تا بتواند جوابگو باشد

سرّ نابرابری شهادت زن و مرد

1. در بسیاری از حقوق و جزائیات اسلام، مرد و زن با هم تفاوت هایی دارند. مثلاً اگر مردی مرتد شود با شرایطی حكم او قتل است ولی اگر زنی مرتد شود حكم او قتل نیست یا اسلام وظایفی را بر دوش مرد قرار داده که بر عهده زن قرار  نداده است، و یا وظایفی برای زنان مقرر شده است که بر مردان مقرر نشده است. دلیل این تفاوت ها، متفاوت بودن مكانیسم خلقی زن و مرد است، زیرا روحیات و اخلاق زن و مرد یك جور نیست. بر این اساس توقعی كه خداوند از زن دارد با توقعی كه از مرد دارد یكی نیست. خداوند زن را برای امری خلق كرده و مرد را برای هدف دیگری آفریده است. این دو گرچه از یك جنس اند ولی هرگز با هم مساوی نیستند. بنا بر این عدالت اقتضا می کند که وظایف و تکالیف آنان هم یکسان نباشد، چرا که اگر یکسان باشد خلاف عدالت پروردگار است.

2. از نظر اسلام بحث ادای شهادت و اطلاع رسانی به قاضی، هرگز به منزلۀ یک امتیاز نیست، بلکه یک وظیفه و تکلیف و مسئوولیت است. یعنی برای این كه حقوق دیگران پایمال نگردد، اسلام این وظیفه را بر عهدۀ انسان هایی که از موارد اختلاف بین افراد اطلاع دقیق دارند، قرار داده است تا در حضور قاضی واقعیت را بیان کنند و به آن شهادت بدهند. به همین جهت قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.[65]

پس اگر شهادت کسی در دادگاه پذیرفته نشود، یا كم‏تر پذیرفته شود، گویای سهل‏تر بودن تكلیف و مسئوولیت او است، نه تضییع حق وی.

3. مسلما تکلیف ادای شهادت با خلقت و روحیات و نقش مرد و زن، ارتباط مستقیم دارد گرچه ربطی به نقص یكی و كمال دیگری ندارد. زیرا در بعضی موارد كه شهادت مربوط به مسائل خاص زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نیست، چون اساسا مرد در آن موارد نمی تواند شاهد باشد. همانطوری که زنان را از شهادت در برخی امور دیگر معاف دانسته و آن را در انحصار مردان قرار داده، و در برخی امور شهادت دو زن را برابر با شهادت یك مرد قرار داده و پذیرفته است.

همه این قوانین بر پایه حكمت و هماهنگی بین نظام تشریع[66] با نظام تكوینی[67] بنا نهاده شده است . و البته نظام تشریع، اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تكوینی نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندی نظام تشریع به میزان انطباق آن با ظرفیت‏های وجودی موجود در نظام تكوینی است.

توضیح این که:

در نظام تكوین بین زن و مرد از چند جهت تفاوت‏های زیادی وجود دارد:

1. از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامی اعضا و جوارح با یكدیگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحی كه به عضو جنسی و تولید مثل مربوط است و چه غیر آن. رویش مو در بدن زن و مرد، چربی زیر پوست، بافت‏ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل و وزن حجمی استخوان‏ها، مقدار مواد آلی و كانی در استخوان‏ها، درشتی عضلات، زور بازو، شكل هندسی و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، میزان و تعداد تنفس در دقیقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتی، ترشحات بدن، میزان گلبول‏های سفید و قرمز در خون، گنجایش و حجم ریه، و الگوی رشد جسمانی در آغاز از دو جنس نرینه و مادینه. خلاصه این كه همه چیز در زن و مرد حتی در یك تار مو متفاوت است.[68]

2. از نظر احساسات، عواطف، تمایلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالی، رفتار عاطفی و حمایت كننده، از ویژگی‏های زنانه است. در برابر این امور، پرخاشگری، استقلال، رقابت، سلطه و حاكمیت را از ویژگی‏های مردان بر شمرده‏اند.[69]

وقتی كه در حوزه تكوین این ویژگی‏ها وجود دارد، در حوزه تشریع برای محكم كاری (به ویژه در اموری كه مربوط به حقّ النّاس است) می‏بایست چاره‏ای اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها ضایع نگردد. در این جا سه صورت متصوّر است:

الف. به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان كه زمینه ساز فراموشی در برخی امور هیجانی است و هم چنین به این جهت كه گفته شده زنان زودتر به حالت اطمینان در یك مسئله دست می‏یابند و زود باورند و راحت‏تر تحت تأثیر قرار می‏گیرند، بگوییم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طریق شهادت زنان تضییع نگردد.

این سخن ممكن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران شود و آن شهادت در مواردی است كه آگاهی و اطلاع از آن در انحصار زنان است.

ب. بگوییم در تمام موارد شهادت زنان همانند شهادت مردان است و به همان اندازه اعتبار دارد. این سخن موجب می‏شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعی حقوق مردم تضییع گردد.

ج. راه حل معتدل: خداوندی كه انسان‏ها را آفرید و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموری كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، لیكن به جهت محكم كاری دو شاهد زن در اموری كه یك شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در اموری كه دو شاهد مرد لازم است، با شرایطی، ارزش و اعتبار دارد.

این راه حل و نظریه سوم که عین عدل و منطبق با نظام تكوین است،مورد قبول اسلام واقع شده است.


[1] «الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه»،نهج البلاغه، خطبه 108.

[2] جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه ی جمال و جلال، ص 21، نشر اسراء، چاپ اول.

[3] «و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون»، روم، 21.

[4] حجرات، 13.

[5] «فمن تبعنی فأنه منی»، ابراهیم، 26.

[6] انشقاق، 6

[7] طور، 21

[8] نجم، 39

[9] بقره، 186

[10] « من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مؤمن فلنحیینه حياة طيبة…» نحل، 97.

[11] «ان الذین کفروا و ما توا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله والملائکة والناس أجمعین»، بقره، 161.

[12] «وضرب الله مثلاً للذين آمنوا إمراة فرعون إذ قالت رب ابن لی عندک بيتاً فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمين»،تحریم، 11.

[13] «ضرب الله مثلاً للذین کفروا امراة نوح و امراة لوط…»تحریم، 10.

[14] جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه ی جمال و جلال، ص 197.

[15] «خير العلم التوحيد و خير العبادة الأستغفار»، اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 517.

[16] یوسف، 90

[17] نازعات، 40 و 41

[18] نهج البلاغه، کلمات قصار، رقم 61.

[19] مثلاً: نهج البلاغه، خطبه 80، «ان النساء النواقص الایمان…».

[20] «فان المراة ريحانة و ليست بقهرمانة»، نهج البلاغه، نامه 31.

[21] احزاب، 32

[22] جامع احادیث الشیعه، ج 21، ص 429-428.

[23] «و عاشر و هن بالمعروف»،نساء، 19.

[24] صحیفه ی نور، ج 3، ص 82.

[25] همان، ج 4، ص 60.

[26] زمر، 6.

[27] اعراف، 189.

[28] بقره، 228.

[29] علامه در تفسیر المیزان می فرماید: آنچه عدالت اجتماعى اقتضا دارد و معناى تساوى را تفسير مى‏كند اين است كه در اجتماع ، هر صاحب حقى به حق خود برسد ، و هر كس به قدر وسعش پيش برود، نه بيش از آن، پس تساوى بين افراد و بين طبقات تنها براى همين است كه هر صاحب حقى، به حق خاص خود برسد، بدون اين كه حقى مزاحم حق ديگرى شود، و يا به انگيزه ی دشمنى و يا تحكم و زورگوئى يا هر انگيزه ديگر به كلى مهمل و نا معلوم گذاشته شود، و يا صريحا باطل شود، و اين همان است كه جمله ی: و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة … ، به آن بيانى كه گذشت، به آن اشاره مى‏كند، چون جمله ی نامبرده در عين اين كه اختلاف طبيعى بين زنان و مردان را مى‏پذيرد، به تساوى حقوق آن دو نيز تصريح مى‏كند.(ترجمه ی الميزان، ج 2، ص 415 )؛ برای اطلاع از دیدگاه های مفسران اهل سنت نگاه کنید به: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 506؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 2، ص 268 – 297.

[30] پژوهش های قرآنی، ش 25-26، سال 1380، ص 153.

[31] انعام، 132.

[32] نساء، 34.

[33] ابن منظور، لسان العرب، ج 11، واژه ی قوم.

[34]سعید الخواری، اقرب الموارد، واژه ی قوم.

[35] فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 88.

[36] طباطبائی، محمد حسین، المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 4، ص 542.

[37] تفسیر نمونه، ج 3، ص 411- 416.

[38] کاشانی، فیض، تفسیر صافی، ج 1، ص 448.

[39] وسائل الشیعة، ج 15، ص 251.

[40] فاطر، 15.

[41] نحل، 97.

[42] آل عمران، 5

[43] تین،4

[44] جوادی آملی، عبدالله، توصیه ها و پرسش ها، نشر معارف، ص 22

[45] رک: بقره، 128

[46] احزاب، 32

[47] اسراء، 36.

[48] قصص، 71؛ اعراف، 29.

[49] مائده، 35؛ آل عمران، 85؛ فصلت، 30.

[50] نساء، 56.

[51] تحریم، 6.

[52] احزاب، 35.

[53] نساء، 32.

[54] نساء، 1.

[55] نحل، 97.

[56] احقاف، 150

[57] تحریم، 11 ( و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام كه گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!»)

[58] آل عمران، 37.

[59] آل عمران، 42.

[60] نساء، 28.

[61] نمل، 40.

[62] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، 469.(دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه‏اى از” كتاب الهى” داشت، چنان كه قرآن در حق او مى‏گويد:” كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت گفت من تخت او را قبل از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد”!! و هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يك” طرفة العين” نزد او حاضر كرد:” هنگامى كه سليمان آن را نزد خود مستقر ديد زبان به شكر پروردگار گشود و گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر نعمت او را بجا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم”؟!

اين شخص يكى از نزديكان با ايمان، و دوستان خاص سليمان بوده است، و غالبا در تواريخ نام او را «آصف بن برخيا» نوشته‏اند، و مى‏گويند وزير سليمان و خواهر زاده او بوده است ) .

[63] همان، ص353.

[64] اصول کافی، ج 5، ص 510، باب اکرام زوجه: «… فان المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه… .»

[65] بقره، 283.

[66] نظام تشریع، یعنی قوانینی كه به حوزه فعالیت‏های اختیاری بشر مربوط است.

[67] نظام تكوینی، یعنی قوانین، وظایف و مسئوولیت هایی كه از سوی خلقت بر آدمی فرمانروایی می‏كند و ربطی به حوزه اختیاری بشر ندارد. در این حوزه برای هر یك از دو جنس نرینه و مادینه وظیفه خاص و هماهنگ با امكاناتی كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏ای كه انكار آن از هیچ فردی پذیرفتنی نیست.

[68] پاك نژاد، سید رضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبران، ج 19، ص 280 – 293.

[69] روانشناسی رشد، ج اوّل، ص 330، از انتشارات سمت.