searchicon

کپی شد

دیدگاه برخی علماء معاصر شیعه در مورد ابن عربی

شهید محراب آیت الله قاضی در پاورقی کتاب انیس الموحدین، می نویسد: علمای شیعه و سنی در حق وی سه قول بیان کردند: جمعی او را تکفیر کرده اند، مانند علامه تفتازانی، عده ای وی را از اکابر اولیا دانسته اند، بلکه او را از جمله عرفای کاملین و اعاظم مجتهدین به شمار آورده اند و جمعی دیگر به ولایت او قائل شده، ولی مطالعۀ کتاب های او را حرام دانسته اند.[1]

آیت الله جوادی آملی می نویسد: داوری های گوناگون پیرامون ابن عربی از زمان شهرتش تا کنون، از سوی صاحبان مذاهب و نحله ها، ابراز شده است. هر کس از ظن خود با وی مهر و قهر دارد… بعضی او را در بالاترین درجه حفظ و در حد عصمت می ستایند و برخی نیز او را در حد زنادقه می شناسند.[2]

علامه شهید مطهری می نویسد: محيى‏الدين عربى، اندلسى است و اندلس جزء سرزمينهايى است كه اهالى آن نه تنها سنى بودند بلكه نسبت به شيعه عناد داشتند و بويى از ناصبى‏گرى در آنها بود. علتش اين است كه اندلس را ابتدا امويها فتح كردند و بعد هم خلافت اموى تا سالهاى زيادى در آنجا حكومت مى‏كرد. امويها هم كه دشمن اهل بيت بودند و لهذا در ميان علماى اهل تسنن، علماى ناصبى، اندلسى هستند و شايد در اندلس شيعه نداشته باشيم و اگر داشته باشيم خيلى كم است. محيى‏الدين، اندلسى است ولى روى آن ذوق عرفانى‏اى كه دارد و معتقد است زمين هيچ گاه نمى‏تواند خالى از ولىّ و حجت باشد، نظر شيعه را قبول كرده و اسم ائمه عليهم‏السلام را ذكر مى‏كند تا مى‏رسد به حضرت حجت و مدعى مى‏شود كه من در سال ششصد و چند محمّد بن حسن عسكرى را در فلان جا ملاقات كردم. البته بعضى از حرفهايى كه زده ضد اين حرف است و اصلًا سنى متعصبى است ولى در عين حال چون ذوق عرفانى هميشه ايجاب مى‏كند كه زمين خالى از يك ولىّ به قول آنها (و به قول ائمه ما حجت) نباشد، اين مسأله را قبول كرده و حتى مدعى مشاهده هم هست و مى‏گويد من به حضور محمّد بن حسن عسكرى كه اكنون از عمرش سيصد و چند سال مى‏گذرد و مخفى است رسيده و به زيارتش نائل شده‏ام.[3]

علامه حسن زاده آملی می نویسد: ابن عربی در کتاب “الدر المکنون و السر المکتوم” می گوید: اسرار قرآن بعد از پیغمبر نزد امیرالمؤمنین بود و بعد یک یک ائمه را می شمارد تا می رسد به حضرت بقیة الله (عج).[4]



[1] علامه مهدی نراقی، انیس الموحدین،پاورقی، ص 170.

[2] جوادی آملی، آوای توحید، ص83 84.

[3] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 4، ص 804.

[4] محمد بدیعی، گفتگو با علامه حسن زاده، ص202.