Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حقیقت عالم ذر

در آموزه های اسلامی از عالمی به نام عالم “ذر” نام برده شده است که گاه به عالم “میثاق” یا عالم “الست” نیز خوانده می شود.

در قرآن کریم دو آیه از سوره اعراف به این عالم تفسیر شده است: «به یاد بیاور هنگامی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود آیا من پروردگار شما نیستم گفتند آری گواهی می دهیم برای این که در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم». «یا نگویید پدران ما پیش از ما بت پرستی را برگزیدند و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟».[1]

آيات یاد شده از پيمانى كه از فرزندان آدم گرفته شده، سخن می گوید، اما توضيحى درباره جزئيات آن در متن آيه نيامده است.

دو نظر مهم در تفسیر این آیات وجود دارد:[2]

1. هنگامى كه آدم آفريده شد، فرزندان آينده او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند، آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: «آيا پروردگار شما نيستم»؟! همگى در پاسخ گفتند: آرى همگى بر اين حقيقت گواهی می دهیم.

سپس همه اين ذرات به صلب آدم بازگشتند و به همين جهت اين عالم را عالم ذر و اين پيمان را پيمان الست مى نامند. بنابراين، پيمان مزبور يك پيمان تشريعى و قرارداد خودآگاه در ميان انسان­ها و پروردگارشان بوده است.

2. منظور از اين عالم و اين پيمان همان پيمان فطرت است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است.

انسان از یک نوع گرایش و همچنین بینش فطری نسبت به خداوند برخوردار است. معنای فطری بودن شناخت خداوند این است که در اعماق قلب انسان ارتباط با خالق وجود دارد. اگر انسان به اعماق قلبش مراجعه كند، این علاقه را در خواهد يافت. هر چند که مشغولیت های زندگی روزمره و غرق شدن در دنیا، انسان را غافل می كند، ولی اگر این اسباب دنيوی كنار رود تنبه و آگاهی حاصل می شود؛ از این رو اين پيمان الاهى از ذريه آدم، پيمان لفظى و تنها در زمان آدم ابوالبشر نبوده، بلكه پيمانى است تكوينى كه همراه آفرينش هرفردى از بشر بوده و هست؛ يعنى حس خداجويى و خداشناسى و استعداد و آمادگى براى پذیرش حقيقت توحيد در نهاد بشر همراه آفرينش او قرار داده شده است و اين سرّ الاهى در عقل انسانى به صورت يك حقيقت خودآگاه به وديعه گذاشته شده است.

بنابراين، پيمان مزبور، يك پيمان فطرى است كه هركس در درون جان خود آثار آن را مى­يابد و حتى طبق تحقيقات روان شناسان اخير، حس مذهبى يكى از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انسانى است و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوى خداشناسى هدايت نموده و هر انسان عاقلى به وجدان خود كه رجوع كند، مى فهمد او را آفريننده و پرورش دهنده­اى است و نيز مى فهمد كه رب او و رب تمام اجزاى جهان آفرينش، يكى است. پیامبران نیز برای شکوفا کردن همین فطرت از سوی خداوند مأموریت یافتند.

على (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به آن اشاره كرده مى فرمايد: پيامبران براى اين برانگيخته شدند كه مردم را دعوت به وفا كردن به پيمان فطرت كنند.

بنابراين، همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده­اند نيز به همين زبان است. همه انسان ها بر فطرت پاک توحیدی زاده می شوند که اگر دستی از خارج این فطرت را دگرگون نسازد، انسان با روح خداشناسی رشد و نمو می کند و از جاده توحید منحرف نمی شود.

از این دو تفسیر، تفسیر دوم مناسب­تر و واقعی تر به نظر می رسد؛ زیرا تفسير اول داراى اشكالاتى است كه چند مورد بيان مى شود:

1. در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم در حالى كه تفسير اول، از خود آدم يا از گل آدم سخن مى گويد.

2. اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش كرده اند و هيچ­كس آن را به خاطر نمى آورد؟ اين فراموشی فراگیر در مورد عالم ذر، قابل توجيه نيست.

3. اعتقاد به وجود چنين جهانى در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است؛ زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلى او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است و پس از طى دورانى كوتاه يا طولانى از اين جهان باز گشته است، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.

تفسیر دوم نه تنها با این اشکالات مواجه نیست، بلکه شواهد قرآنی و غیر قرآنی بسیاری را می توان برای آن بیان نمود.


[1] اعراف، 172- 173.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7 و 6، ذیل آیات 172و 173 سوره اعراف، با اندکی تغییر و تلخیص.