searchicon

کپی شد

جواز تقیه از دیدگاه قرآن

برای اثبات مشروعیت تقیه در قرآن کریم، آیات زیادی وجود دارد، اما جهت رعایت اختصار در این مقال، تنها به چند آیه که از حیث دلالت وضوح بیشتری بر تقیه دارند، اکتفا می شود.

  1. آیه اول: «مؤمنان نبايد کافران را – به جاى مؤمنان – به دوستى بگيرند و هر که چنين کند، در هيچ چيز (او را) از (دوستىِ) خدا (بهره‏اى) نيست، مگر اين‌که از آنان به نوعى تقيّه کنيد و خداوند، شما را از (عقوبت) خود مى‏ترساند و بازگشتِ (همه) به سوى خدا است».[1]

خداوند در آیات زیادی مانند ابتدای همین آیه، تمامی مؤمنان را از برقراری ارتباط دوستانه با کفار (چه مشرک باشد و چه اهل کتاب) منع و حتی تهدید می‌کند که اگر کسانی از مؤمنان دست به چنین کاری بزنند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور کلی گسسته شده و از تحت ولایت خداوند خارج می‌شوند، اما از این قاعده کلی،‌ یک مطلب را استثنا می‌فرماید: «مگر این که از شرّ آن‌ها بپرهیزید و بخواهید برای رسیدن به اهداف مهم‌تری، تقیه نمایید».[2]

برخی از مفسران شیعه در این زمینه گفته‌اند: «معنای آیه این است که اگر کفار غلبه بر مؤمنان پیدا کرده و زیر دست و مغلوب واقع شوند و از عدم همراهی و موافقت با آنان بترسند، در این صورت برای مؤمن جایز است که با زبان، اظهار دوستی و محبت نماید و از روی تقیه و دفاع از خویش، با ایشان مدارا کند بدون اینکه اعتقاد به آن (دوستی و موافقت) داشته باشد».[3]

فخر رازی از مفسران بزرگ اهل سنت در باره دلالت این آیه بر تقیه و تأیید آن می گوید: «بدان که تقیه احکام فراوانی دارد که بعضی از آن‌ها را یادآور می‌شویم: حکم اول: تقیه تنها زمانی است که شخص در بین کفار باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد … و در ادامه می‌گوید: ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که می‌گوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان؛ همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است».[4]

وی سپس برای این که اثبات کند مشروعیت تقیه فقط برای حفظ جان نیست، بلکه برای حفظ مال نیز می‌توان تقیه کرد، این گونه استدلال می‌کند: «… آیا تقیه برای حفظ مال نیز جایزاست؟ احتمال دارد که حکم به جواز بنماییم؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: «حرمت مال مسلمان؛ مانند حرمت خون اوست».

  1. آیه دوم: «کسانى که بعد از ایمان کافر شوند -به جز آن‌ها که تحت فشار واقع شده‏اند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است – آرى، آن‌ها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده‏اند، غضب خدا بر آن‌ها و عذاب عظیمى در انتظارشان‏ است».[5]

این آیه در باره جماعتی از مسلمانان؛ از جمله: عمار، پدر و مادرش (یاسر و سمیه)، صهیب، بلال و خباب نازل شده است؛[6] زیرا کفار قریش آن‌ها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختی شکنجه می‌کردند؛ تا این که یاسر و همسر او از شدت شکنجه جان خود را از دست داده و نخستین شهدای اسلام لقب گرفتند. اما عمار که در آن زمان جوان بود، بر اثر شکنجه‌های طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را که کفار می‌خواستند به زبان آورد و جانش را حفظ کرد. بعد از این جریان، عمار با چشم گریان خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و قصه را بازگو کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر بار دیگر نیز تو را مجبور کردند، همین کار را انجام بده.

در این هنگام این آیه نازل شد و کار عمار یاسر مورد تأیید خداوند قرار گرفت. در اینجا به نظر دو تن از دانشمندان و مفسران شیعه  اهل سنت اشاره می شود:

شیخ طوسی از مفسران بزرگ شیعه در ذیل این آیه می‌نویسد: «این آیه در مورد عمار بن یاسر که مشرکان مکه او را با انواع شکنجه‌ها تحت فشار قرار دادند، نازل شده و گفته شده او را در چاه آبی فرو کرده تا حدی که مجبور شد کلمات کفر را بر زبان بیاورد، در حالی که قلب وی با ایمان محکم شده بود. وقتی این ماجرا تمام شد، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: قلب تو چگونه بود؟ پاسخ داد: با ایمان محکم شده بود. پس این آیه در مورد وی نازل شد و خبر داد: کسانی که بعد از آنکه ایمان را قبول کردند از اسلام مرتد شدند، غضب خداوند بر ایشان است. سپس از این حکم کسانی را که به صورت زبانی کافر شده‌اند اما دلشان را با ایمان محکم کرده‌اند را استثنا کرد؛ زیرا ایشان مخالف گروه قبل هستند».[7]

ابن کثیر دمشقی سلفی از دانشمندان اهل سنت در این باره می‌نویسد: «عوفی از ابن عباس روایت کرده این آیه در مورد عمار یاسر نازل شد، در زمانی که مشرکان او را شکنجه کرده تا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کافر شود. پس او از روی اجبار قبول کرد و با حالت عذرخواهی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. پس خداوند این آیه را نازل فرمود».[8]

  1. آیه سوم: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى‏داشت، گفت: «آیا مى‏خواهید مردى را به این دلیل بکشید که مى‏گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغ‌گو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راست‌گو باشد، (لا اقل) بعضى از عذاب‌هایى را که وعده مى‏دهد به شما خواهد رسید. خداوند کسى را که اسراف کار و بسیار دروغ گوست هدایت نمى‏کند».[9]

این آیه نیز از آیاتی است که بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد؛ زیرا در صدد بیان داستان مؤمن آل فرعون است که ایمانش به حضرت موسی (علیه السلام) را از فرعون و اطرافیان وی مخفی کرده بود.

قرطبی از مفسران مشهور اهل سنت در تفسیر این آیه می‌گوید: «مکلف زمانی که در قلب خویش نیت کفر نماید کافر است؛ اگر چه آن را بر زبان نیاورد، اما اگر در باطن، نیت ایمان داشته باشد، مؤمن نخواهد بود تا زمانی که آن را بر زبان خویش جاری سازد؛ البته در صورتی که تقیه و ترس مانع او را از به زبان آوردن این سخنان در بین خود و خدای خویش نگردد. تقیه تنها باید مانع شنیدن دیگران شود و از شرط ایمان آن نیست که دیگران آن را بشنوند، تنها لازم است دیگران این را بدانند تا (او را کافر ندانسته) و دست از وی و مال او بردارند».[10]

  1. آیه چهارم: «و اين چنين بيدارشان كرديم، تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گوينده‏اى از آنان گفت: چقدر مانده‏ايد؟ گفتند: روزى يا پاره‏اى از روز را مانده‏ايم. (سرانجام) گفتند: پروردگارتان به آنچه مانده‏ايد، داناتر است. اينک يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند كدام يک از غذاهاى آن پاكيزه‏تر است و از آن، غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از (حال) شما آگاه نگرداند»؛ «چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مى‏كنند يا شما را به كيش خود بازمى‏گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد».[11]

مفسران شیعه و سنی تصریح کرده‌اند که مراد از «وَلْیتَلَطَّفْ»؛ (زیرکی به خرج دادن)، تقیه است. علاوه بر این، اصحاب کهف در طول مدتی که درشهر زندگی می‌کردند، اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده و مانند دیگران در مراسم‌های مختلف بت پرستان حضور می‌یافتند.

امام صادق (علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «تقیه هیچ کس به درجه تقیه اصحاب کهف نرسد، آن‌ها در اعیاد (بت‏پرست‌ها) حاضر می‌شدند و زنّار (کمربندی که نصارا به عنوان شعار) می‌بستند (با آنکه خداشناس و موحد بودند)؛ از این رو خدا دو بار به آنها پاداش داد».[12]

قرطبی در تفسیرش می‌نویسد: «در این آیه نکته‌ای زیبا وجود دارد و آن اینکه ایشان، آن شخص را تنها به شرط «تقیه» وکیل نموده تا خرید انجام دهد؛ زیرا بر جان خویش نگران بوده و می‌ترسیدند کسی از وجود ایشان آگاهی پیدا کند.[13]

[1]. آل عمران، 28.

[2]. همان.

[3]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد،‌ ج 2، ص730.

[4]. فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 8، ص 194.

[5]. مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ، نحل، 106.

[6]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن،‌ ج 6، ص 557 و 598.

[7]. طوسی‌، محمد بن حسن، التبیان‌ فی‌ تفسیر القرآن، تحقيق: عامل، احمد قصير، ج 6، ص 428.

[8]. ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: شمس الدين، محمد حسين، ج 4، ص 520.

[9]. غافر، 28.

[10]. قرطبی، محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 308.

[11]. کهف، 19 و 20.

[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ترجمه: كمره‏اى، محمد باقر، ج 2، ص 218.

[13]. الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 376؛ اقتباس از سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام).