Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تعريف و اثبات اعجاز

دانشمندان اسلامى در تعريف معجزه گفته‏اند:[1]

“معجزه، امر خارق عادتى است كه مقرون به تحدى باشد و از طرفى مطابق با ادعا داشته باشد” خوارق عادت، رويدادهايى هستند كه بر خلاف عادت امور و اشيا و عملكرد معهود قوانين طبيعى مى‏باشند. اينكه گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدين معناست كه معجزه، استثنايى است از قانون عليت. معجزه، نفى علل نيست چون قانون عليت، هم مورد پذيرش برهان است و هم قرآن. قانون عليت[2] و خوارق عادت، هر دو مورد پذيرش قرآن كريم‏اند، ولى معارفى را هم به بشريت عرضه مى‏كند مانند اينكه زمام علل بدست خداست، اسباب مادى مستقل در تأثير نيستند و سبب واقعى خداست[3] و از جمله اسبابى كه در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبيا مى‏باشد[4] و مبدئى كه در نفوس انبيا و اوليا و مؤمنين قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى و غالب بر آنهاست.[5]

نتيجه اينكه، معجزه و ساير امور خارق العادة همانند امور عادى به اسباب طبيعى محتاج هستند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهره‏مندند، و اسباب باطنى با آنچه كه ما آنان را به عنوان اسباب مى‏شناسيم متفاوتند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقيقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا مى‏باشند. البته گاهى اسباب حقيقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمى‏كنند ودر نتيجه، سبب ظاهرى از سببيّت افتاده و آن امر عادى موجود نمى‏شود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته است. برخلاف امور خارق العادة كه مستند به اسباب طبيعى عادى نبوده بلكه به اسباب طبيعى غير عادى تكيه دارند يعنى به اسبابى كه براى عموم مردم قابل لمس نيست. البته اسباب طبيعى غير عادى نيز مقارن به اسباب حقيقى و باطنى و در نهايت مستند به اذن و اراده‏ى خدا مى‏باشند.

از شروط ديگر معجزه، مقرون بودن به تحدى است. يعنى پيامبرى كه معجزه به دست او جارى مى‏شود از همگان، بويژه منكران و ناباوران، مى‏خواهد كه اگر معجزه‏ى او را عمل عادى مى‏دانند و حاكى از صدق دعوت او نمى‏شمارند، نظير آنرا بياورند.[6]

بعبارت ديگر، معجزه يعنى “بينه و آيت الهى” كه براى اثبات يك مأموريت الهى صورت مى‏گيرد و لذا محدود به شرايط خاص و مقرون به تحدى مى‏باشد.[7]

از جمله مواردى كه در معجزه شرط است و در تعريف معجزه بيان شده، اينست كه مطابقت با دعوا داشته باشد يعنى اگر كسى ادعاى نبوت مى‏كند و معجزه‏ى خودش را، به عنوان مثال، شفا دادن كور مى‏داند، بايد كور شفا پيدا كند تا دليلى بر صدق او باشد.[8]

پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت گرچه شامل سحر و كهانت و استجابت دعا و امثال آن مى‏شود اما سحر و كهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب مى‏شوند و معجزه، از اين جهت معجزه است كه عوامل طبيعى و غير عادى آن، مغلوب واقع نمى‏گردند و همواره قاهر و غالب‏اند.[9] سحر و جادوگرى نه منشاء الهى دارد ونه منشاء طبيعى وما به ازاى واقعى و نفس الامرى، و غالباً بر چشم بندى، از جمله سبقت گرفتن بر سرعت ديد و ايهام و تخيل و تلقين مبتنى است و اگر در بعضى موارد هم منشاء طبيعى داشته باشد، در خدمت اهداف شر است و غالباً با جهل و خرافات توأم مى‏باشد.

يعنى خارق العاده‏ى بشرى در هدف هم با معجزه پيامبران، تفاوت دارد. پيامبران معجزات را به منظور هدايت و راهنمايى بشر مى‏آورند نه سرگرمى….

از طرف ديگر، معجزه قيد و شرط خاصى ندارد بدين معنا كه براى انجام آن نياز به تعلم و تمرين نيست برخلاف آنچه كه مرتاضان انجام مى‏دهند كه از سويى به تعلم و تمرين محتاجند و از سوى ديگر نمى‏توانند هر كارى را انجام دهند. و اين بخاطر اينست كه معجزه‏ى پيامبران متكى به نيروى لايزال و نامحدود الهى است ولى خارق العاده‏اى كه از ديگران سرمى‏زند از نيروى محدود انسانى مايه مى‏گيرد و لذاست كه خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد كه تحدى كند.[10]

معجزه با استجابت دعا و… اين فرق را دارد كه در مورد معجزه، پاى تحدى و هدايت خلق در كار است و با صدور آن، صحت نبوت پيامبر و رسالت و دعوتش بسوى خلق اثبات مى‏گردد و لذا شخص صاحب معجزه، درآوردن آن مختار است به اين معنا كه هر وقت از او معجزه خواستند مى‏تواند بياورد و خدا هم اراده‏اش را عملى مى‏سازد. بخلاف استجابت دعا و كرامات اوليا كه چون پاى تحدى در كار نيست و هدايت كسى وابسته به آن نيست، تخلف آن امكان‏پذير است و تخلف آن موجب گمراهى ديگران نمى‏شود.[11]

بعبارت ديگر، كرامت يك امر خارق العاده‏اى است كه صرفاً اثر قوت روحى و قداست نفسانى يك انسان كامل يا نيمه كامل است و براى اثبات هدف الهى خاصى نيست و در واقع، معجزه زبان خداست كه شخصى را تأييد مى‏كند ولى كرامت، چنين زبانى نيست.[12]

بهرحال معجزه‏ى همراه با ادعا، مختص نبى است و اگر از شخصى معجزه‏اى سرزد يا ادعاى نبوت دارد يا ندارد و اگر دارد، از طريق معجزه‏اش به صدق ادعايش علم پيدا مى‏كنيم، چون اظهار معجزه از دست دروغگو عقلاً قبيح است، و اگر ادعاى نبوت ندارد به نبوتش حكم نمى‏شود زيرا معجزه، ابتداءً بر نبوت دلالتى ندارد و آنچه را كه اثبات مى‏كند، صدق ادعا است و اگر ادعا متضمن دعواى نبوت باشد، معجزه دلالت مى‏كند كه مدعى در ادعايش راستگو مى‏باشد ولازمه اين راستگويى، ثبوت نبوتش مى‏باشد.

البته پيامبر قبل از نبوت هم مى‏تواند معجزه كند، اما اين از باب “ارهاص” يعنى آماده كردن مردم براى شنيدن دعوت مى‏باشد.[13]

آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پيامبران و همراه با تحدى سرمى‏زند و در غير اينصورت اگر عمل خارق العاده‏اى از پيامبر ملاحظه شود، كرامت شمرده مى‏شود هرچند كه عرفاً همه‏ى كرامات انبيا و ائمه‏ى اطهارعليه السلام معجزه شمرده مى‏شوند.[14]

اما اثبات معجزه، متوقف بر تبيين دو مسأله است: اولاً، اقسام معجزات پيامبرعليه السلام ثانياً، وجوه اعجاز قرآن.

اقسام معجزات:معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى

معجزه‏ى فعلى عبارت است از: تصرف در كاينات بر اساس ولايت تكوينى[15]، به اذن خداوند؛ مثل شق القمر[16] و شق الشجر[17] از طرف پيامبر عظيم الشأن اسلام و شق الارض[18] و شق البحر[19] در داستان قارون و فرعون از ناحيه‏ى حضرت موسى‏عليه السلام و شق الجبل[20] از سوى حضرت صالح و شفادادن اكمه و ابرص و احياى مردگان[21] توسط حضرت عيسى‏عليه السلام و كندن درب قلعه‏ى خيبر به اعجاز علوى[22]

معجزه‏ى قولى عبارت است از: كلمات و بيانات خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه عليه السلام‏كه حاوى معارف عميق و حقى هستند كه موجب حيرت و ابتهاج عقول عالميان گشته‏اند.

در فرق معجزه فعلى و گفتارى بايد گفت كه معجزه‏ى فعلى، هم محدود به زمان ومكان خاصى است و هم براى عوام مى‏باشد، چون آنها با محسوسات سر و كار دارند[23] و اما معجزه‏ى قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد ودر تمام عصرها باقى و براى خواص مى‏باشد.

البته از معجزات فعلى پيامبر صلى الله عليه وآله، تعيين قبله‏ى مدينه مى‏باشد كه هنوز هم پابرجاست و پيامبرصلى الله عليه وآله بدون اينكه از آلات نجومى وقواعد هيوى و… استفاده نمايد، بسوى كعبه ايستاد و فرمود: “محرابى على الميزاب” محراب من روبروى ناودان خانه خداست.[24]

اثبات اعجاز فعلى، نياز به بررسى رواياتى دارد كه آن اعجاز را نقل كرده‏اند، اگر آن روايات از نظر سند مورد پذيرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را مى‏پذيريم و الا راهى براى اثبات آن نداريم، گرچه احتمال آن را هم نمى‏توانيم نفى كنيم. بله آن دسته از اعجاز فعلى را كه قرآن از پيامبران نقل كرده است، بدون شك و ترديد مى‏پذيريم و همچنين اعجازهاى فعلى كه هنوز پابرجا مى‏باشند، مورد قبول خواهند بود.

اعجاز قرآن: سرسلسله‏ى اعجاز قولى، قرآن است ودر صدور و عدم تحريف قرآن، كسى نمى‏تواند شك كند و آنچه كه مى‏ماند اينست كه به چه دليل قرآن معجزه است؟

براى پاسخگويى به اين سؤال، تبيين وجوه اعجاز ضرورى به نظر مى‏رسد، يعنى قرآن از جهات مختلف بررسى گردد تا ثابت شود كه كلام خداست.

وجوه اعجاز قرآن:[25] قرآن از جهات مختلف تحدى كرده است كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1- تحدى به فصاحت و بلاغت[26]

2- تحدى به عدم اختلاف در معارف ارائه شده[27]. و بدين جهت است كه حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: بعضى از قرآن، ناطق به مفاد بعض ديگر و پاره‏اى از آن شاهد پاره‏اى ديگر است.

3- تحدى به خبرهاى غيبى[28]؛

4- تحدى به كسى كه قرآن بر او نازل شده است[29]؛

5- تحدى به علم[30] و…

قرآن مجيد از اين طريق اعجاز و حقانيت خود را اثبات مى‏نمايد كه: شخصى كه امى و درس نخوانده است ودر محيطى كه از اخلاق و معارف و تمدن بشرى، در آن خبرى نبوده رشد كرده، نمى‏تواند از پيش خود معارف و اخلاق و قوانين دينى، اعم از عبادتها و معاملات و سياسات اجتماعى و… و خلاصه هر آنچه كه بشريت بدان محتاج است، به بشريت عرضه كند، به نحوى كه صاحبان انديشه و علوم را به اعجاب وا داشته و از ادراك آن عاجز مانده‏اند. قرآن نه تنها كليات و مهمات مسايل را متعرض شده است بلكه از بيان جزئى‏ترين مسائل هم فروگذار نكرده است و عجيب اينست كه تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحيد بنا شده است بطوريكه تفاصيل احكامش بعد از تحليل به توحيد برمى‏گردد و اصل توحيدش بعد از تجزيه به همان تفاصيل بازگشت مى‏كند.

قرآن، هم الفاظش معجزه است و هم معانى نهفته در الفاظش، يعنى هم خوب سخن گفته و هم سخن خوب ارايه داده است.[31] و تا حال كسى نيامده كه در برابر تحدى قرآن در زمينه‏هاى مختلف قد علم كند و لااقل سوره‏اى همچون سوره كوثر بياورد.

نكته‏اى كه در آخر لازم است بدان اشاره گردد اينست كه قرآن در كلماتش بطور مطلق تحدى كرده[32] و فرموده اگر كسى مى‏تواند نظيرش را بياورد و نفرموده كه اگر مى‏توانيد كتابى فصيح و يا بليغ مثل قرآن و يا كتابى كه مشتمل بر چنين معارفى است بياوريد؛ و اين مى‏فهماند كه قرآن از هر جهتى كه ممكن است مورد برترى قرار گيرد، برتر است و اين تحدى و تعجيز براى فرد فرد بشر در تمامى اعصار مى‏باشد و اگر كسى توان درك وجوه اعجاز قرآن را ندارد، براى اينكه اعجاز قرآن بر وى اثبات گردد بايد به صاحبان فهم قوى مراجعه كند، همانها كه عمرى در فهم معارف قرآن تلاش كرده‏اند و خود بر اين باورند كه قرآن اقيانوسى از معارف است كه آنها قطره‏اى از آن را چشيده‏اند.

نتیجه اینکه: اعجاز به معناى خرق عادت است كه از طرفى مقرون به تحدى است و از طرف ديگر، مطابق ادعايى است كه از سوى صاحب اعجاز صورت گرفته است. خرق عادت يعنى برخلاف عملكرد معهود قوانين طبيعى، امرى رخ دهد.

خارق عادت بودن اعجاز به معناى نداشتن علت و يا نفى قانون عليت نمى‏باشد و اعجاز گرچه همچون امور عادى اسباب طبيعى دارند اما آن اسباب براى عموم مردم قابل لمس نبوده و از آن آگاهى ندارند. تحدى يعنى اينكه پيامبرِ صاحب اعجاز، از افرادى كه اعجاز او را باور ندارند و دعوت او را صادق نمى‏شمرند، بخواهد كه اگر مى‏توانند نظير آنرا بياورند.

اعجاز از نفوس انبياء نشأت گرفته وبه اذن خدا مى‏باشد، يعنى متكى به نيروى لايزال و نامحدود الهى است، و لذا هميشه غالب و قاهر است. اعجاز نياز به تعليم و تمرين ندارد و از اين جهت نيازمند قيد و شرط خاصى نمى‏باشد. معجزه‏ى پيامبران براى سرگرمى و… نيست بلكه به منظور هدايت و راهنمايى بشر صورت مى‏گيرد و اينگونه است كه معجزه از كرامت، همچون استجابت دعاو… و نيز از سحر و جادو و…، تمايز پيدا مى‏كند.

در كرامات، پاى تحدى و هدايت خلق و ادعاى پيامبرى در كار نيست. در سحر وجادو و كارهايى كه مرتاضان انجام مى‏دهند، منشأ طبيعى وجود ندارد و اگر در بعضى از موارد هم وجود داشته باشد، هدف مقدسى را دنبال نمى‏كند.

علاوه بر اين، شخص در اثر تعلم و تمرين به چنين چيزى دست مى‏يابد و قادر به انجام كار مشخصى است و چون از نيروى بشرى سرچشمه مى‏گيرد و انسان و نيروهايش محدود مى‏باشد، امر خارق العاده‏اى كه توسط چنين اشخاصى انجام مى‏پذيرد، مغلوب نيروى مافوق قرار مى‏گيرد.

و اما اثبات اعجاز: اعجاز بر دو قسم است، گاهى فعلى است و زمانى بيانى و گفتارى. اعجاز فعلى از طرفى با حواس مردم سر و كار دارد ودر بستر زمان واقع مى‏شود و بعد از وقوع معجزه باقى نمى‏ماند، گرچه از پيامبر اسلام‏عليه السلام تعدادى از معجزات فعلى باقى مانده است.

اثبات اين قسم، براى افرادى كه در زمان وقوع معجزه حضور نداشتند، با بررسى روايات ناقل اعجاز، امكان‏پذير است.

و اعجاز قولى پيامبر اسلام‏عليه السلام همانا قرآن است، قرآن در موارد زيادى منكرين را به مبارزه دعوت كرده و تحدى نموده است.

تحدى قرآن در زمينه‏ى خاصى همچون فصاحت و بلاغت نيست، بلكه از هر جهتى كه امكان برترى در آن وجود داشته باشد، مى‏تواند مورد تحدى قرار گيرد همچون خبر از غيب و طرح مسايل علمى و عدم اختلاف در قرآن و…، كه اثبات چنين اعجازى نيازمند بررسى وجوه اعجاز قرآن است به اين معنا كه اثبات گردد قرآن در زمينه‏هاى مختلف برترى‏هايى دارد كه بشر از ارايه‏ى آنها عاجز است.


[1] ر.ك: كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلى با تعليق و تصحيح آيت الله حسن زاده آملى، ص 350 – 353، و تعليقات آيت الله حسن زاده بر كشف المراد، ص 595.

رهبران بزرگ ومسئوليتهاى بزرگتر، ص 119 – 153، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى -شهيد مطهرى – چاپ جامعه مدرسين، 1362، ص 179 – 208، الميزان، ج1، ص 58 – 90 و ترجمه فارسى الميزان، ج1، ص 93 – 140 انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، ص 8 – 21، ترجمه و شرح اشارات ابن سينا، نگارش دكتر ملكشاهى، ص 466 – 491، شواهد الربوبية، ملاصدرا با حواشى مرحوم سبزوارى و تعليق و تصحيح و مقدمه سيد جلال آشتيانى چاپ دوم، ص 340 – 349، فصل فى اصول المعجزات وخوارق العادات، مبدء و معاد، ملاصدرا، ترجمه احمد بن محمد الحسينى اردكانى به كوشش عبدالله نورانى، ص 538 – 549.

[2] طلاق، آيه 3 – حجر، آيه 21 – قمر، آيه 49.

[3] اعراف، آيه 54 – بقره، آيه 284 – حديد، آيه 5 – نساء، آيه 80 – آل عمران، آيه 26 – طه، آيه 50 – بقره، آيه 255 – يونس، آيه 3.

[4] مؤمن، آيه 78.

[5] صافات، آيه 173 – مجادله، آيه 21 – مؤمن، آيه 53.

[6] ر – ك: بهاء الدين خرمشاهى، جهان غيب و غيب جهان، ص 45 – 83.

[7] ر – ك: شهيد مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى، چاپ جامعه مدرسين – ص 189.

[8] كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 350.

[9] در داستان سحره فرعون وقتى آنها كار حضرت موسى را ديدند خود فهميدند كه كار حضرت موسى معجزه است چون سحرها بلعيده شدند و لذا به عجز خود اعتراف كردند و… (اعراف، آيه 105 – 125.)

[10] ر – ك: آية الله مكارم شيرازى، رهبران بزرگ و مسئوليتهاى بزرگتر، ص 119 تا 153.

[11] ر – ك: الميزان، ج1، ص 82.

[12] ر – ك: شهيد مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بينى، 1- 7، ص 189 – شهيد مطهرى، آشنايى با قرآن، ج2، ص 235 به بعد.

[13] ر – ك: كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 352.

[14] همان، ص 353 – جهان غيب و غيب جهان، ص 46 – 47.

[15] انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الهى به خدانزديك مى‏گردد ودر اثر قرب به خدا از مقام ولايت بهره‏مند مى‏گردد و آنگاه مى‏تواند همچون خدا در كاينات تصرف كند.

[16] از جمله معجزات پيامبر نصف كردن ماه بوده است.

[17] (حضرت امير ع) در نهج البلاغه، خطبه‏ى قاصعه، معجزه‏ى شق الشجر پيامبر را توضيح مى‏دهند. در باب معجزات پيامبر به كتاب بحار الانوار طبع كمپانى، چاپ سنگى، ص 105 مراجعه شود.

[18] قصص، ايه 76 – 81.

[19] بقره، آيه 50.

[20] شمس، آيه 11 – 15.

[21] آل عمران، ص 49.

[22] بشارة المصطفى، طبع نجف، ص 235 – امالى صدوق، مجلس، 77، چاپ سنگى، ص 307.

[23] معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمی کنند بلکه گاهی مثل سحره در داستان حضرت موسی در راس استفاده کنندگان قرار دارند.

[24] مير داماد، قبسات، چاپ سنگى، ص 321 – كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، تعليقات آيت الله حسن زاده، ص 597 – 598 – انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، آيت الله حسن زاده آملى، ص 8 – 21.

[25] ر – ك: دائرة المعارف تشيع، ج2، ص 265 – دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج9، ص 363 – 366 – الميزان، ج1، ص 58 – 90 – تعليقات آيت الله حسن زاده بر كشف المراد، ص 597 – 600.

[26] هود، آيه 14 – يونس، آيه 39.

[27] نساء، آيه 82 – زمر، آيه 23.

[28] هود، 49 – يوسف، 102 – آل عمران، 44 – مريم، 34 – روم، 1 – 4 – فتح، 15 – انبياء، 97 – قصص، 85 – مائده، 67 – نور، 55 – فتح، 27 – حجر، 329 – انعام، 65 – يونس، 47 و….

[29] يونس، آيه 16.

[30] نحل، 89 – انعام، 59 – نساء، 106 – فصلت، 42 – حشر، 7 – حجر، 9.

[31] ر نمايه: وجوه اعجاز قرآن.

[32] بقره، ايه 23 – اسراء، آيه 88.