searchicon

کپی شد

بركات وجود ی امام زمان در دوران غيبت

همانگونه که وجود امام زمان و سایر امامان در زمان حضور و ظهور ایشان دارای برکات و فوائد بزرگی است .در زمان غیبت نیز وجود او منشأ برکات فروانی است از جمله:

1. اميدبخشى؛ اعتقاد به امام زنده‏اى كه هر لحظه اميد به ظهور آن است، همچون زنده بودن فرمانده در ميدان جنگ است كه موجب دلگرمى و اميد به پيروزى در سربازان است.

2. اثر تربيتى و خودسازى؛ توجه به نظارتى كه از طرف امام (عج) هر هفته نسبت به پيروانش اعمال مى‏گردد، مى‏تواند تأثير ويژه‏اى روى افراد بگذارد؛ زيرا از برخى آيات مانند “و قل اعلموا فسيرى اللَّه عملكم و رسوله و المؤمنون” بگو عمل كنيد، خداوند و فرستادۀ او و مؤمنان اعمال شما را مى‏بينند.[1] و روايات فراوانى كه در مورد ارايۀ اعمال نيكان و فاجران (و گنه كاران) در هر روز، يا هر دوشنبه، يا پنج شنبه به پيامبر گرامى اسلام (ص) و امامان معصوم (‏ع) وجود دارد، ضرورت محاسبه و مراقبه‏ى اعمال امرى كاملاً روشن و مسلم است.

مؤمنان منتظر، خود و اعمال خود را حاضر در محضر آن وجود شريف مى‏دانند و از خوف اين كه مبادا خاطر آن عزيز را مكدر نمايند و موجب ناراحتى و يا محروميت از عنايت ويژه ايشان شوند، مواظب اعمال و رفتار خویش بوده و براى قرب بيشتر و جلب توجه خاص آن حضرت، در راه تعالى و آمادگى بيشتر تلاش مى‏نمايند.[2]

3. پاسدارى آيين خدا؛ اميرمؤمنان، على (ع)، در كلامى نورانى و كوتاه، لزوم وجود رهبران الاهى در هر عصر و زمان را بيان فرموده: “آرى هيچ گاه زمين از قيام كننده با حجّت و دليل خالى نمى‏ماند. خواه ظاهر و آشكار باشد، يا مخفى و پنهان. تا دلايل و اسناد روشن الاهى ضايع نگردد، و به فراموشى نگرايد”.[3]

با گذشت زمان و آميختن سليقه‏ها و افكار شخصى به مسائل مذهبى و گرايش‏هاى مختلف به سوى برنامه‏هاى ظاهر فريب مكتب‏هاى انحرافى و دراز شدن دست مفسده جويان به سوى مفاهيم آسمانى، اصالت پاره‏اى از اين قوانين از دست مى‏رود و دست خوش تغييرات زيان بخشى مى‏گردد.

بايد آيين اصيل حفظ گردد و جلوى تحريفات و تغييرات و خرافات گرفته شود و اين آيين براى نسل‏هاى آينده محفوظ بماند، آيا جز اين است كه بايد اين رشته به وسيله‏ يك پيشواى معصوم ادامه يابد، خواه آشكار و مشهور باشد، يا پنهان و ناشناس (لئلا تبطل ححج اللَّه و بيناته)؟

سينه امام (ع) و روح بلندش، صندوق آسيب ‏ناپذير حفظ اسناد آيين الاهى است كه همه اصالت‏هاى نخستين و ويژگى‏هاى آسمانى اين تعلميات را در خود نگاه دارى مى‏كند تا: “دلايل الاهى و نشانه‏هاى روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشى نگرايد”.[4]

4. تربيت يك گروه ضربتى؛ امام زمان (عج) در زمان غيبت همچون خورشيد پشت ابر است.[5] از بركات امام زمان (عج) در زمان غيبت اين است كه گروهى مى‏توانند از ابرها بالا رفته مستقيماً از شعاع آفتاب استفاده نمايند و در پرتو اين ارتباط، تدريجاً ساخته شوند.

5. نفوذ روحانى؛ (تربيت تكوينى از طريق ولايت تكوينى) امام زمان (عج) شخصيتى است بى همتا كه سبب مى‏گردد، دل‏هاى آماده، در هر جا كه باشند، تحت تأثير جذبه مخصوص اشعۀ نيرومند و پر دامنه شخصيتش، قرار گيرند و از اين طريق آن امام معصوم مى‏تواند به تربيت نفوس بپردازد، هر چند خود نفوس، چندان آگاه نباشد.

امام (عج) از نظر باطن بر اعمال مردم ولايت دارد و آنچه به باطن و حقيقت موضوع هدايت (دل‏ها و اعمال مردم) مربوط است، بر امام (عج) مكشوف است. لذا اعمال نيك و بد در نزد او حاضر و راه سعادت و شقاوت تحت نظر او است. پس مقام امامت توأم با هدايت است و اين هدايت، به معناى ارايۀ طريق نيست، بلكه رساندن به مقصود مراد است؛ زیرا ارایۀ طریق، نمایاندن راه و خواندن مردم به سوی خدا، كار همه پيامبران و مؤمنان است.[6]

6. هدف آفرينش؛ جهان آفرينش همانند باغ با طراوتى است كه انسان‏ها، درختان و بوته‏هاى اين باغ اند و آنها كه در مسير تكامل‏اند، درختان و شاخه‏هاى پربار و منحرفين، علف‏هاى هرز اين باغ مى‏باشند. هدف از آبيارى چنين باغى آن است كه درختان ميوه سيراب گردند نه علف‏هاى هرز “ان الارض يرثها عبادى الصالحون”.[7] اگر روزى فرا برسد كه تمام درختان باغ خشك شوند و گروه صالحان از روى زمين برچيده گردند، دليلى بر آبيارى اين باغ و ادامۀ فيض وجود نخواهد داشت. و امام معصوم (ع) چون انسان كامل است، سمبل گروه صالحان است و هدف اصلى آفرينش و از اين جهت مورد خطاب قرار مى‏گيرد كه: “لولاك لما خلقت الافلاك”.[8] و يا بيان مى‏شود كه: “لو بقيت الارض بغير الامام لساخت”.[9] و يا “بيمنه رزق الورى و بوجوده تثبت الارض و السماء؛”[10] يعنى از بركت وجود حجت الاهى است كه مردم روزى مى‏برند و به خاطر هستى اوست كه زمين و آسمان بر پاست.

7. واسطۀ فيض بودن؛ در عرفان گفته مى‏شود كه حق در مقام ظهورات ذاتى، وحدت قاهره و در ظهورات متكثره فعلى، تعينات خاصه را اظهار مى‏دارد، ولى آن وحدت، بدون كثرت و اين كثرت، بدون وحدت حقيقى است، لذا نياز به تجلى سومى بود كه بتواند مقام جمع و تفصيل را ارايه كند، برزخ بين عالم ربوبيت و عبوديت و جامع حق و خلق باشد. از سويى به عالم طبيعت مربوط باشد و از سويى دیگر به عالم واحديت؛ يعنى واسطه‏اى باشد بين اين دو عالم.

انسان كامل كه مصداق بارزش امام معصوم (ع) است، از اين دو نسبت برخوردار است و به خاطر همين واسطه‏ى فيض به ما سوى (كثرات محضه)، مظهر ربوبيتِ حق شده است. و اگر گفته شده كه: “بهم يرزقون اللَّه عباده و بهم ينزل القطر من السماء و بهم تخرج بركات الارض”.[11] سخنى گزاف و مبالغه نيست. با توجه به همين مقام است كه امام باقر (ع) مى‏فرمايد: “نحن الاسماء الحسنى”؛[12] يعنى ما تمام و همه‏ى اسمای حسناى الاهى مى‏باشيم.

از اين رو برپايى نظام آفرينش و اعطاى فيض به ما سوى اللَّه و هدايت و تربيت و خودسازى انسان‏ها، و… فرع بر وجود امام زنده‏اى است كه از وجود او ما سوى اللَّه فيض ببرند و عطش خود را سيراب نمايند.


[1] توبه، 106.

[2] ر.ك: تفاسير قرآن كريم، ذيل آيه‏ى 106 سوره‏ى توبه؛ الميزان، ج 9، ص 385؛ تفسير برهان، ج 2، ص 158؛ اصول كافى، ج 1، ص 220 – 219.

[3] اللهم بلى لاتخلوا الارض من قائم للّله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج اللَّه و بيناته”، نهج البلاغه، قصار الحكم، ص 147؛ ميزان الحكمة، ج 1، ص 167. (ر.ك: اصول كافى، ج 1، ص 180 – 178.)

[4] از خطبه 146 نهج البلاغه، استفاده مى‏شود كه امام زمان (عج) براى دفاع از اسلام كوشش مى‏كند. ر.ك: مكارم شيرازى، ناصر، حكومت جهانى مهدى (عج)، ص 229 – 226.

[5] بحارالانوار، چاپ قديم، ج 13، ص 129.

[6] الميزان، ج 1، ص 276 – 275؛ شيعه در اسلام، ص 256، فصل ششم از معرفت امام. براى آگاهى بيشتر از تأثير ولايت تكوينى در هدايت انسان‏ها، رجوع شود به كتاب: القيادة فى الاسلام، رى شهرى، ص 87 – 74. نويسنده با ذكر روايتى از كتاب الكافى، ج 1، ح 1، ص 194 مى‏گويد: خورشيد علاوه بر روشنايى ظاهرى در تكامل مادى به صورت تكوين مؤثر است و همينطور است خورشيد معنوى، زيرا اوست كه ارواح صاحب اهليّت را به صورت تكوينى به سمت كمال مطلق هدايت و رهبرى مى‏كند. القيادة فى الاسلام، ص 80.

[7] انبياء، 105.

[8] حكومت جهانى مهدى، ص 268 و 269.

[9] الكافى، ج 1، ص 179؛ ميزان الحكمة، ج 1، ص 168.

[10] حكومت جهانى مهدى، ص 268 و 269.

[11] بحارالانوار، ج 23، ص 19.

[12] نور الثقلين، ج 2، ص 103؛ اصول كافى، كتاب توحيد، باب نوادر، حديث 4.